RSS

بایگانی ماهانه: آگوست 2009

شرورترین جانور!

«إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لَا یَعْقِلُونَ» سوره انفال آیه 21

 

 به حقیقت بدترین جانوران نزد خداوند ناشنوایان [در  شنیدن حق] و
بی زبانان [ در گفتن حق] هستند ، همان کسانی که نمی اندیشند.

 

– حتی این ها را جزء » ناس» هم به حساب نیاورده!

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 31 آگوست 2009 در Uncategorized

 

طنز تلخ روزگار!

یک مجری پر ادا و اصول و «قِرِشمال پروری» دارد صدا و سیما،
که ماه رمضان و سحر ها پیدایش می‌شود. 

از آن‌جا که ما به ایشان از همان اول ارادت خاص داشتیم و
هر وقت تصویر ایشان بر تلویزیون می‌آمد،
سلطانبانو به تمسخر می‌فرمودند:
«محسن! بیا عشقت!»

با آن ریش درشت و عینک خاص اش.
ظاهرا مجری کمپین الفنون هم بوده.

حالا من کاری به این حرف‌هایش ندارم.

*
به حسب اتفاق امروز سحر، چشممان هنوز درست باز نشده بود که
متوجه این آقا بشویم و سرضرب کانال را عوض کنیم،
این بنده‌ی خدا مشغول افاضه‌ی فضل بودند.

که چند جمله‌ای فرمودند که واقعا شنفتنی بود!
یعنی با خود گفتم اگر واقعا تربیت مذهبی مردم، به دست این حضرات باشد،‌
فعلی الاسلام والسلام!

ببینید:

***

آقای مش مم قلی فلانکی پیغمبر را خواب دید!
گفت چرا مردم ما مثل مردم شما خوب نیستند؟

-العیاذ بالله- پیغمبر گفته که
«چون زمان ما یا واجب بوده یا حرام.
مستحب را هم واجب می‌دانستیم!
و مکروه و مباح را هم ملحق به حرام می‌کردیم و انجام نمی‌دادیم!

الآن زمان شما هم حرام دارید و هم حلال و هم مستحب و مکروه و مباح!
این طوری دین خراب شده و مردم به علما بدبین شده‌اند!»

!

*

یکی نیست به این جوجه ریشوی درس ِدین نخوانده؛ بگوید که
به هر حال آن کسی که رفته مجتهد شده و مرجع شده،
یک عمر درس خوانده و دقت نظر به خرج داده،
تا بتواند اظهار نظر بکند که این کار حکمش چیست.

تا بتواند احکام پنجگانه‌ی
واجب و مستحب و مباح و مکروه و حرام
را تشخیص بدهد.

در عمل هم بالاخره دو حال بیشتر پیش نمی‌آید.
یا فرد انجام می‌دهد یا انجام نمی‌دهد.

ولی این احکام پنجگانه، اصلا منشاءش اهل بیت و خود پیغمبر هستند.
نه یک آخوندی که حالا ۵٠ سال درس خوانده و شده مرجع از خودش در آورده باشد.

ایشان با این مکاشفه‌ی عمیقش(!) مدعی شد که چیزی به نام مستحب و مکروه و …
در زمان پیغمبر در کار نبوده
و کلهم همه‌ی کارهای خوب واجب و غیر آن حرام بوده!

این آقا در کمتر از ٢٠ ثانیه با نقل این مکاشفه‌اش،
هزار سال دستاوردهای فقهی روحانیت شیعه را در یک حکایت و تمثیل ساده،
هوا کرد رفت پی کارش!

*

هنوز از شوک این حکایت بیرون نیامده بودیم که
ایشان حکایت شنیدنی دیگری فرمودند!

که -مجددا العیاذ بالله- عیسی علیه السلام خواست دعای باران بخواند،
گفت هر که گناهکار است برود.
یک نفر باقی ماند که یک چشم داشت!
عیسی پرسید که تو مطمئنی؟‌
گفت آری.
من یک بار به نامحرم نگاه کردم. دست کردم چشمم را از بیخ در آوردم!
(!)
انداختمش پی معصیت!
الآن دیگر برایم درس عبرت شده و گناه ندارم!

عیسی هم گفته آفرین! پس تو دعا کن من آمین بگویم!
و این طوری شد که باران آمد!

*

برادر من!
این عیسی که شما می‌گویی،
عیسی دیوونه -شیرین مغز معلول سرکوچه‌تان- هم نیست!
چه رسد به پیغمبر خدا!

مثل این که یک کسی برایش یک ایمیل اشتباه یا بد بیاید،
بزند لپ تاپش را خرد و خمیر بکند!
این، «حماقت محض» است.
این، جنون مطلق است.
تبلیغ کردنش از رسانه‌ی ملی دیگر چیست؟

*

شما را به خدا این قدر جنایت نکنید.
این اراجیف را به خدا و پیغمبر نبندید.
آقای مجری! شما اگر روزه بودی، صدبار باطلش کرده بودی با این اراجیفت.

مردم را و عوام ساده دل را این طوری بازیچه‌ی حماقت نکنید.

*

آقای ضرغامی!
شما اگر یک اداره نظارت بر نقل حکایات عوامانه بگذارید،
که فقط دری-وری‌های همین یک نفر را کنترل بکند،
کمینه برای آخرت هر دو تان بهتر است! 

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 31 آگوست 2009 در Uncategorized

 

عزیز جان! شما برو بنشین سر جایت لطفا!

این عزیز جعفری که سردار است و فرمانده سپاه است،
چندی پیش یک چیزی گفته بود که خیلی به ما زور و فشار آورد.

گفته بود که
«بسیج، مسئول برخور با براندازی نرم است!»

و خلاصه بسیج را مسئول مواجهه و افسران جنگ نرم، نام داده بود.
نکرد اقلا بگوید بسیج دانشجویی یا بسیج اساتید!

این برای ما خیلی زور داشت.

توضیح می‌دهم.

*

من، دوست ِبسیجی کم ندارم.
چهار-پنج پایگاه بسیجی هست که از دور یا نزدیک می‌شناسم. 

غالبا بچه‌هایی هستند که
نه دانش دینی درستی دارند و نه دانش تاریخی درستی دارند،
و نه حتی اخلاق و ادب حداقلی اسلامی در بسیاری‌شان هست.

نه جدیت و توفیقی در کار خود دارند،
نه همت و اهتمامی بر غنا بخشیدن به دانش و علم و درس خویش،
نه حتی غیرت و حمیتی در آموختن و متخلق شدن به آداب دین.

نیت‌هایشان -انشاءاله- پاک است.
ولی مع الاسف، بهترین توصیف برای غالب بسیجیان محترمی که بنده می‌شناسم،
همان واژه‌ی لمپن است.

در حالی که به ما گفته بودند همت و باکری و … الگوی بسیجی‌هایند!
و دریغ که میان این‌ها و آن‌ها، فرسنگ‌ها فاصله‌ است.

غالبا، حوصله‌ی پنج دقیقه منبر را ندارند،
ولی راحت پنج ساعت لخت شده و سینه می‌زند و عربده می‌کشد.

بعد از یک مدتی هم که گوشی ‌آمد دستشان که این راه و رسمش نیست،
سر از دختربازی و … در نیاورند،
به نوعی عاقبت به خیری برایشان محسوب می‌شود.
(به چشم خود دیده‌ام دوستانی که در بسیج، تندروترین ها بودند و آخرش سر از ….)

نقطه‌ی عطف فعالیت‌هایشان را گرفتن اسلحه‌ای در دست و
آویختن بی‌سیمی بر بیخ شلوار می‌شمرند.

حضور در بسیج و پایگاه،
برایشان بیشتر عرصه‌ای برای وقت‌گذرانی،
و رسیدن به وصال اسلحه و بی‌سیم مزبور است.

*

چنین تصویری که در غالب بسیجیان جان برکفی که می‌شناسم، مشاهده کرده‌ام؛
شاید به درد قرق کردن خیابان‌ها و زدن زن و بچه‌ی مردم بخورد،
ولی
کمینه در صحنه‌ی نبرد نرم
-که قاعدتا یک عرصه‌ی فکری و علمی است و نیازمند هوشمندی و بصیرت-
تصویر یک لشکر از هم پاشیده‌ی شکست خورده،
آن‌هم قبل از اعزام و مواجهه است.

بارها خواستم بر این نگرش اشتباه نظامی ِکمابیش ابلهانه‌ی سردار،
بشورم و اعتراض کنم.

نگرشی که یا ناشی از نشناختن عرصه‌ی مواجهه‌ی نرم و سهل پنداری آن بوده‌است،
یا ناشی از نشناختن نیروهای پیاده‌ای است که قرار بود افسران این جبهه باشند!

*

ظاهرا دیگر نیازی به این شوریدن نیست.

خود ِرهبری چند روز پیش در دیدار با نخبگان،
این سمت مهم را از سردار گرامی و بسیجیان جان -و باتوم- بر کفش گرفتند؛
و به دانشجویان و نخبگان علمی دادند+.

باز جای شکرش باقی است!

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 30 آگوست 2009 در Uncategorized

 

شما چرا ؟‌

آقای رئیس جمهور عزیز.
منِ یک لاقبا که دستم به هیچ جا بند نیست،
بگویم این گندکاری‌ها و آبروریزی‌ها، توطئه و سناریوی دشمن بود؛
عجیب نیست.

ما دستمان به جای دیگر بند نیست.
نه به منابع متنوع اطلاعات دسترسی داریم،
نه قدرت اجرایی داریم،
نه نیروی انتظامی زیر نظر ماست،
نه اطلاعات زیر دست ماست،
نه …

ما برای سرگرمی، با خود بازی فکری می‌کنیم و
مجبوریم باور ترک خورده‌مان را این طوری بخیه بزنیم.

*

ولی شما چرا؟‌

شما که هم قاعدتا دانش و اطلاعاتش را باید داشته باشی،‌
هم قدرت و اتوریته و توان برخورد را داری، چرا این حرف ها را می‌زنی؟‌

ظاهرا شما یادت رفته که در این مملکت بالاترین مقام مسئول اجرایی هستید.
و سه-چهار نهاد اطلاعاتی امنیتی نظامی زیر نظر شما فعالیت می‌کنند.

من که آن جور بگویم، خنده‌دار نباشد، گریه آور هم نیست.

شما با این جایگاهتان بخواهید این طوری بگویید،
هم خنده دار است هم گریه آور.

*

تازه به شرطی که یادمان رفته باشد که
شما بارها کاری را کرده‌اید و گندش که در‌آمده، گفته‌اید:
«کی بود؟ کی بود؟ من نبودم!»

***

پ.ن.١: جمله‌ی قصار زیبای کسری یوسفی+
پ.ن٢: کاریکاتور نیک آهنگ کوثر: عوامل دشمن+  و شکنجه+

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 30 آگوست 2009 در Uncategorized

 

مجموعه دلایل ابتلائات اخیر

مطمئنا موارد نوشته شده خالی از کمبود یا ایراد نیست و برای تحلیل عمیقتر  به گذشت زمان بیشتری نیاز است . مجموعه دلایل این ابتلائات اخیر تیتروار و خلاصه در ادامه مطلب آورده شده:

– ترتیب موارد نشانگر اهمیت موارد نیستند.

 

مجموعه دلایل ابتلائات اخیر:

١. فضای تند و به شدت دوقطبی شده قبل از انتخابات : 1- به علت نوع تبلیغات سه نامزد دیگر که بار تبلیغات زیادی را صرف نقد و یا تخریب دولت کرده بودند. 2. مناظره های انتخاباتی اکثرا با سخنان غیر منتظره ،تحریک کننده و تفرقه افکنانه ای همراه شد ;. بویژه مناظره 13 خرداد و حرفهای احمدی نژاد.

٢. شیوه غیرمعمول و جدید نتایج اعلان آرا توسط وزارت کشور که در اذهان عمومی به شدت ایجاد شبهه می کرد.

٣. قطع شدن شبکه های اطلاع رسانی قبل از شروع رای گیری اعم از پیامک ، تلفن ، اینترنت و سانسور شدید ، گسترده و سلیقه ای سایت ها تا روزهای بسیاری بعد از انتخابات( تا جایی که حتی سایت فاطمه رجبی هم فیلتر شد)

۴. رفتارها و سخنان کاندیداهای معترض ،ستادها و همراهانشان به عنوان محرکان و ادعا کنندگان «کودتا» و تقلب گسترده ، خواستار ابطال انتخابات ، تحریک عامه مردم به تظاهرات و راهپیمایی و نافرمانی مدنی ، ایجاد شبهه های متعدد بدون پیگیری چندان قانونی آنها

۵. شدت نارضایتی جمعی از مردم  نسبت به دولت نهم و نداشتن تحمل ریاست جمهوری احمدی نژاد برای چهارسال دیگر. در واقع عده ای از معترضان اصلا کاری به تقلب و این حرفها نداشته و صرفا انتخاب مجدد احمدی نژاد را معضل  دانسته و آرای وی برایشان غیرمنتظره می نمود . نمونه : "درحالتی که مردم در بهت و حیرت فرورفته اند" (جمله استاد شجریان)

۶. وجود زمینه های اجتماعی ، اقتصادی ، فرهنگی در گذشته توده معترضان به بخش ها یا تمام حکومت و شیو ه های حاکمیت و اداره کشور که با جرقه مساله تقلب مجالی برای نشان دادن اعتراضات خود حتی به صورت غیر مستقیم دیدند.

٧. نحوه عملکرد بد ، دستپاچگی و افراط و تفریط صدا و سیما : به جای تحلیل درست وقایع و بی طرفی یک رسانه ملی ، عدم شفاف سازی و مبهم نشان دادن قضایا، عدم احترام به اعتراضات مردمی خواه اشتباه یا درست ، نادیده گرفتن مردم معترض با سانسور خبری اعتراضات و زوم کردن بر عده ای آشوب طلب و اراذل و اوباش ، ، سانسور خبری کشته و مجروح شدگان وقایع اخیر و تنها تکیه کردن به روی چند صحنه خاص ، کمرنگ نشان دادن اعتراضات کاندیداها ، عدم مخابره خواست های عامه مردم ( حتی در برابر موضوعی ساده مثل قطعی پیامک سکوتی بی معنی اتخاذ کردند)

٨. شیوه برخورد دولتمردان و افراد صاحب تریبون با فضای ایجاد شده پس از انتخابات . عدم پاسخگویی شفاف ، نشان ندادن حسن نیت و عدم تقابل و تعارض با عامه مردم  حتی برای آرام سازی جریانات معترض

٩. ایجاد شایعات و دروغهایی محرک توسط افراد مغرض جهت ایجاد ناآرامی همچون نامه وزارت کشور ، نامه کارمندان وزارت کشور ، پیدا شدن برگه های رای در بیابان ها ، مرگ مشکوک کارمند امنیت الکترونیک وزارت کشور

١٠. مدیریت غلط ، کودکانه و انحصار طلبانه ، برخورد نادرست و خشن مسوولینی که به هر نحو در امنیت و اطلاعات کشور نقش دارند. اعم از : نیروی انتظامی ، سپاه ، بسیج ، اطلاعات

١١. وجود دسته ها و خرده جمع های سرخود چه به ظاهر مدافع نظام و چه برانداز ، چه دارای مسوولیت و چه آزاد. که منجر به حوادث تلخی مانند کوی دانشگاه ، کشته شدن مشکوک ندا آقا سلطان و… شد.

١٢. تحریک مردم به اغتشاش و آشوب( و نه اعتراض قانونی) ، بزرگنمایی ، دامن زدن به شبهه تقلب توسط رسانه های بیگانه و سران دولتهایشان – عامل تاثیرگذاری :مورد ٧

١٣ . برداشت های تحریک کننده و آتش افروزانه از جملات سران حکومت از جمله :‌خش وخاشاک احمدی نژاد ،‌نامه تبریک رهبری و…

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 29 آگوست 2009 در Uncategorized

 

این نماز جمعه هم از دست رفت!

صدیقی، ضعیف.
الفنون، هار ستیزه جو! 

حیف.
انگار کسی در پی آرامش نیست.

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 28 آگوست 2009 در Uncategorized

 

پیرامون دادگاه ها

     یک مساله ای که  در اعتراض به روند برگزاری این دادگاه وجود دارد این است که متهمان موجود در این دادگاه  از طیف فوق العاده  گسترده و  رنگارنگی  تشکیل شده -اند. از سعید حجاریان به عنوان یک تئوریسین اصلاحات و افراد  قدیمی اطلاعاتی نظام  تا یک جوان خیابانی نئشه که اتهام وی آتش زدن یا خاموش نکردن یک کانکس نظامی نیمه سوخته است تا  خانم کلوتید ریس به اتهام حضور در تجمعات ، عکاسی وایمیل زدن به همکارن و دوستانش! (من که متوجه اتهام ایشان نشدم) تا  تحلیلگر سیاسی سفارت انگلیس به اتهام  دیدار با نمایندگان احزاب و  گروه های دانشگاهی و تحلیل اتفاقات رخ داده برای مسوولان بالارده اش – احتمالا شغل ایشان خود ، جرم است – اصولا  ارتباط چندانی چه از لحاظ دیدگاه و چه از لحاظ کارکرد نمی توانند با همدیگر داشته باشند.تا آنجا که وکیل حجاریان خواستار محاکمه بعضی از موارد در دادگاه عمومی شد.

اما دادگاه موجود که احتمالا برای آرام سازی توده مردم به این سرعت ، رسیدگی و به این شدت ، رسانه ای می شود باید  مدیریت تفکیک  درستی بر رسانه ای کردن آن  بود. اینکه بحث انقلاب مخملی ( که قبل از دادگاه ها توسط عده ای به ظاهر تندرو مطرح می شد و بی ربط می نمود) در اولین متن کیفرخواست آن هم به آن صورت نه صرفا جزایی ، بلکه تحلیلی – سیاسی مطرح بشود و بعد مخاطب را دچار شوک واگویه هایی همچون ابطحی و عطریانفر بکنند به شدت غیرعادی و غیرمنطقی جلوه می کند. جالب توجه اش  این است که   اکثر متهمان اصلا حرفی از انقلاب مخملی ، کتانی  یا هر چیز دیگری نمی زنند و شاید هم اصلا خبری از این جور  انقلاب ها  ندارند.  سخنان عماد افروغ

یکی موسوی را  به آشوب متهم می کند در حالی که از قبل با موسوی مشکل داشته و دارد./ ابطحی

یکی می گوید بنده از سالهای قبل کارم بمب گذاری  و ترکانیدن آدم ها بوده و در آشوبهای اخیر هم همین برنامه را داشتیم./این کجایش نرم است ،نمی دانم!

آن جوان بنده خدا می گوید " نمی دانم چه شد چهار تا کوکتل مولوتف ساختم و توی کوچه مان امتحانش کردم!

رمضان زاده : ما با دولت الفنون مشکل داشتیم و هنوز هم داریم!

جدا از اینکه خود دادگاه  و اینکه آیا  این اتهامات به آنها می چسبد یا نه ، مد نظر باشد. القائات و شیوه رسانه ای کردن آن عجیب به نظر می رسد.

آیا همه اینها باز هم از بی نظمی و مدیریت دقیانوسی حکایت دارد یا  اینکه مخاطب قرار است واقعا آن چیزی که منعکس می شود را دریافت کند؟

 

 

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 28 آگوست 2009 در Uncategorized

 

اعترافات!

تعبیر دقیقتر اعترافات اخیر!

*

عکس از «Steve Neaves»

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 27 آگوست 2009 در Uncategorized

 

برهان نظم سیاسی!

«
نظم، سازمان‌یافتگی و هماهنگی؛
بی‌گمان حاکی از وجود
ناظم، سازمان‌دهنده و جریانِ هدایت کننده است.

خواه «هوشمندی ِسازمان‌یافته» در کار باشد،
خواه «حماقت ِسازمان‌یافته».

»

 

جناب خودمان!

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 27 آگوست 2009 در Uncategorized

 

آخرین یادداشت شهبازی پیرامون دادگاه‌های اخیر!

در پیرامون دادگاه‌های اخیر

تمامیت ارضی ایران و اسلامیت ایرانیان آماج اصلی این تهاجم و شبیخون بزرگ فرهنگی است!

تحولاتی که در پیامد دادگاه‌های اخیر در روان‌شناسی سیاسی مردم ایران رخ می‌دهد، لطماتی جبران‌ناپذیر بر اندیشه و فرهنگ سیاسی ایران، و فراتر از آن بر تمامیت ارضی ایران و اسلامیت ایرانیان، وارد می‌کند. از اینرو، مکلفم سکوت یک ماهه‌ام را بشکنم و واکنش نشان دهم.

دیروز، با انزجار و بیزاری شدید، شاهد برگزاری چهارمین جلسه دادگاه‌های دستگیرشدگان وقایع پس از دهمین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری بودم.

…..

اینان همه چیز را به سخره گرفته‌اند و طبق سناریویی فکورانه، دقیق و سازمان‌یافته نه تنها می‌کوشند جامعه ایران را به جنگ داخلی بکشانند، سناریویی که از 7 خرداد 1388 با سخنرانی حسین شریعتمداری در اصفهان [1] و کمی بعد در 13 خرداد با رفتار عجیب احمدی‌نژاد در مناظره تلویزیونی با میرحسین موسوی کلید خورد، [2] بلکه می‌خواهند حتی فرهنگ سیاسی ایران و هر آن‌چه را به زیان خود می‌بینند به‌کلی ملوث کنند. آن‌گونه از اندیشه سیاسی و پژوهش‌های تاریخی که منافع کانون‌های صهیونیستی را به مخاطره می‌اندازد نیز آماج این توطئه‌گران است. دادسرا و دادگاهی که الفبای اندیشه سیاسی را نمی‌داند چه به نقد ماکس وبر؟ اینان، و ابلهان بی‌سوادی که در کسوت وزیر علوم و رئیس مرکز بررسی‌های استراتژیک نهاد ریاست‌جمهوری و تحلیل‌گر سیاسی، پس از آن به نقد «علوم انسانی غربی» نشستند، و «اعترافات» سعید حجاریان را شاهد قرار دادند، ضرباتی بر پیکر اندیشه و فرهنگ سیاسی ایران وارد کردند که جبران ناپذیر است.

نمی‌دانم این فاجعه‌ای است که باید بر آن گریست یا مضحکه‌ای است که باید بر آن خندید؟ آیا دیگر عاقلانی یافت نمی‌شوند که به این تراژدی زشت پایان دهند و عاملان این رسوایی‌ها را رسوا و مجازات کنند؟

*******

کاملش را در ادامه مطلب یا در وبلاگ خودش+ بخوانید.

******************************

در پیرامون دادگاه‌های اخیر

تمامیت ارضی ایران و اسلامیت ایرانیان آماج اصلی این تهاجم و شبیخون بزرگ فرهنگی است!

تحولاتی که در پیامد دادگاه‌های اخیر در روان‌شناسی سیاسی مردم ایران رخ می‌دهد، لطماتی جبران‌ناپذیر بر اندیشه و فرهنگ سیاسی ایران، و فراتر از آن بر تمامیت ارضی ایران و اسلامیت ایرانیان، وارد می‌کند. از اینرو، مکلفم سکوت یک ماهه‌ام را بشکنم و واکنش نشان دهم.

دیروز، با انزجار و بیزاری شدید، شاهد برگزاری چهارمین جلسه دادگاه‌های دستگیرشدگان وقایع پس از دهمین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری بودم.

هیچ کس نمی‌تواند در این تردید کند که اعتراضات اخیر به نتایج انتخابات جنبشی خودجوش و مردمی بود. میلیون‌ها مسلمان ایرانی و شهروند جمهوری اسلامی ایران، نه عامل اجنبی نه کافر حربی، که اکثریت عظیم آنان به انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی اعتقاد داشتند و نامزد مطلوبشان را در سیمای نخست‌وزیر محبوب امام راحل می‌جستند، با شعار «نخست‌وزیر امام، رئیس‌جمهور ما» انتخابی بی‌سابقه را در تاریخ سی ساله اخیر رقم زدند. شمار اینان را هر قدر بدانیم تفاوت نمی‌کند. توده عظیمی از مردم ایران، مردمی از هر صنف و گروه اجتماعی که در راه استقرار و پایداری این نظام کوشیده و می‌کوشند، به میرحسین موسوی و سایر نامزدهای رقیب احمدی‌نژاد رأی دادند. پس از اعلام نتایج حوادثی رخ داد که کاملاً خودانگیخته و برخاسته از اعتراض شدید و طبیعی این مردم به نتایج غیرقابل باور و نامنتظر انتخابات بود.

در این نیز تردید نیست که «دشمن» بکوشد در این جنبش سیاسی «نفوذ» کند و آن را به سمت و سوی مورد نظر خود سوق دهد. این امر، به دلایلی که تبیین آن برای شناخت ریشه‌های حوادث امروز بسیار ضرور است، و در مجالی دیگر به آن خواهم پرداخت، در کوران انقلاب اسلامی ایران، در سال‌های 1356 و 1357 و سال‌های اوّلیه پس از پیروزی انقلاب، نیز رخ داد. بدیهی است که تلاش «دشمن» را، برای سوق دادن یک جنبش اجتماعی یا سیاسی به سمت اهداف خود، نمی‌توان دستمایه‌ای قرار داد برای لوث کردن آن جنبش و نفی اصالت آن.

نگارنده در طول حیات علمی و پژوهشی خود شناخت کانون‌های توطئه‌گر را به حوزه تخصصی خویش بدل نموده و سال‌ها در این راه کوشیده ولی هماره میان تأثیر «کانون‌های توطئه‌گر» و «جنبش‌های اجتماعی» تمایز قائل بوده است. زمانی که در حوزه جامعه‌شناسی و مردم‌شناسی یا اندیشه سیاسی قلم زده‌ام، با روش‌های مختص این حوزه‌ها به بررسی نشسته‌ام و هیچگاه نکوشیده‌ام صرفاً به اعتبار وابستگی یک اندیشمند به کانون‌های صهیونیستی، مثلاً سِر کارل پوپر یا سِر آیزایا برلین، اندیشه او را تخطئه کنم هر چند به عنوان توضیح مکمل سیمای خانوادگی و فردی اندیشمند را نیز شفاف کرده‌ام. و نیز زمانی که به تبیین فرایندهای اجتماعی و جنبش‌های سیاسی پرداخته‌ام، مثلاً تبیین تحولات ساختاری جامعه ایران در سه دهه پس از انقلاب اسلامی، [1، 2] به عامل نفوذ و دخالت کانون‌های توطئه‌گر صرفاً به عنوان یک عامل نگریسته‌ام و اگر ضرور بود میزان تأثیر آن را محک زده‌ام. هر کس کتاب «زرسالاران» را مطالعه کند، تلاش من در پرهیز از تحلیل‌های «تک عاملی» را درخواهد یافت.

سعید حجاریان و بهزاد نبوی، دو چهره نامدار دادگاه دیروز، را سال‌هاست می‌شناسم. سعید حجاریان، در دوران کار در مرکز تحقیقات استراتژیک، پنجشنبه صبح‌ها به دفتر کارم واقع در خیابان ولی‌عصر پلاک 1518، ساختمان مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی وزارت اطلاعات، سر می‌زد و به بحث نظری می‌نشستیم. با وی تفاوت و حتی تعارض فاحش دیدگاه داشتم که اینک، با توجه به وضع کنونی حجاریان، تکرار انتقادات خود را غیراخلاقی می‌دانم. تمایز نگرش من با حجاریان در مقالاتی که در نقد نظریه «سلطانیسم» ماکس وبر و دیدگاه‌های حجاریان در این زمینه نگاشته‌ام مشهود است. یادداشت‌های متعدد من در این زمینه تنها نقدها، یا تنها نقدهای جدّی، است که در بررسی اندیشه‌های ماکس وبر و آراء سعید حجاریان نگاشته شده. [1، 2]

اینک، می‌بینم در دادگاهی امنیتی اندیشه سیاسی ماکس وبر و آراء سعید حجاریان، در قالب کیفرخواست دادستان و «اعترافات» حجاریان، نقد می‌شود. این استهزای اندیشه و تفکر است. این اهانت به اندیشه و اندیشیدن است که کسی را به جرم داشتن نگرش نظری معین در دادگاه به محاکمه کشند. زمانی در محکمه‌های «تفتیش عقاید» کلیسا (انکیزیسیون) کسانی چون جئوردانو برونو و گالیله را، به صرف باور به عقایدی خاص، به «توبه» وا‌داشتند. و زمانی استالین برای سرکوب و تصفیه رقبا یا مخالفانش در رهبری حزب کمونیست اتحاد شوروی این روش را به کار گرفت. و سپس مائوتسه تونگ همین روش را در ماجرای معروف به «انقلاب فرهنگی چین» تکرار کرد. مخالفان مائو در رهبری حزب کمونیست را پس از محاکمه‌های نمایشی با وضعی تحقیرآمیز، کلاه بوقی بر سر، در خیابان‌های پکن چرخانیدند و برای بیگاری و اسارت مادام‌العمر به روستاها و بازداشتگاه‌ها گسیل داشتند. این حوادث به عنوان رسواترین صفحات تاریخ بشری ثبت و مثال زدنی شده. آن‌چه امروز در ایران رخ می‌دهد کاریکاتور همان فجایع است و این بار به‌نام نظام جمهوری اسلامی، و فراتر از آن به‌نام اسلام، ثبت می‌شود.

من به این یقین رسیده‌ام که نه جهل، چنان‌که بسیاری می‌پندارند، بلکه دانش و تجربه سیاسی فراتر از معمول در پس این حوادث است. این درست است که پرونده‌ها و دادگاه‌های متهمان را گروهی جاهل و نادان و عقب‌مانده، از نظر سیاسی و فرهنگی، به دست دارند لیکن هدایت آنان، مستقیم یا غیرمستقیم، به دست کانون‌هایی فکور و اندیشمند است که کم‌ترین علاقه‌ای به اسلام و انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی و رهبری آن ندارند بلکه با جدّیت نه تنها در راستای تخریب جبران‌ناپذیر نهاد رهبری و براندازی نظام جمهوری اسلامی می‌کوشند بلکه فروپاشیدن جامعه ایرانی و تمامیت ارضی ایران و ایجاد بیزاری عمیق از اسلام را نشانه گرفته‌اند. تمامیت ارضی ایران و اسلامیت ایرانیان آماج اصلی این تهاجم و شبیخون بزرگ فرهنگی است. پس از تکمیل مرحله اوّل این سناریو با دادگاه‌هایی که عملاً از دیروز آغاز شد، در اجرای مرحله دوّم سناریوی فوق، طبق وعده دادسرای تهران، از اواخر مهرماه اعضای دستگیرشده «محفل ملّی بهائیان ایران» را به محکمه‌ای مشابه خواهند کشانید. بدینسان، جایگزین خویش را فراروی مردم بیزار و سرخورده قرار خواهند داد. آیا از این آشکارتر می‌توان کانون‌های گرداننده حوادث اخیر را شناخت؟ کجایند آن چشمان تیزبین؟ چه رفته است بر آن «دشمن‌شناسان» دیروز؟

اینان همه چیز را به سخره گرفته‌اند و طبق سناریویی فکورانه، دقیق و سازمان‌یافته نه تنها می‌کوشند جامعه ایران را به جنگ داخلی بکشانند، سناریویی که از 7 خرداد 1388 با سخنرانی حسین شریعتمداری در اصفهان [1] و کمی بعد در 13 خرداد با رفتار عجیب احمدی‌نژاد در مناظره تلویزیونی با میرحسین موسوی کلید خورد، [2] بلکه می‌خواهند حتی فرهنگ سیاسی ایران و هر آن‌چه را به زیان خود می‌بینند به‌کلی ملوث کنند. آن‌گونه از اندیشه سیاسی و پژوهش‌های تاریخی که منافع کانون‌های صهیونیستی را به مخاطره می‌اندازد نیز آماج این توطئه‌گران است. دادسرا و دادگاهی که الفبای اندیشه سیاسی را نمی‌داند چه به نقد ماکس وبر؟ اینان، و ابلهان بی‌سوادی که در کسوت وزیر علوم و رئیس مرکز بررسی‌های استراتژیک نهاد ریاست‌جمهوری و تحلیل‌گر سیاسی، پس از آن به نقد «علوم انسانی غربی» نشستند، و «اعترافات» سعید حجاریان را شاهد قرار دادند، ضرباتی بر پیکر اندیشه و فرهنگ سیاسی ایران وارد کردند که جبران ناپذیر است.

نمی‌دانم این فاجعه‌ای است که باید بر آن گریست یا مضحکه‌ای است که باید بر آن خندید؟ آیا دیگر عاقلانی یافت نمی‌شوند که به این تراژدی زشت پایان دهند و عاملان این رسوایی‌ها را رسوا و مجازات کنند؟

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 27 آگوست 2009 در Uncategorized

 

اشتباه نگیریم.

من به هزار دلیل، از مخالفین سرسخت روش‌های الفنون هستم.
حتی -مانند بسیاری- در انتخابات این دوره‌ی او، شک دارم.

اما بنا بر تحلیلم معتقدم،
این جریانی که در حال بردن آبروی نظام با این بساط حقیقتا مضحک و گاهی دردناک است،
با جریان الفنون متفاوت است.

گرچه الآن
-به اقتضای برخی بی‌تدبیری‌ها، خاصه از جانب الفنون و نیز جبهه‌ی مقابلش – 
ظاهرا دارد به جریان الفنون، سرویس هم می‌دهد.

ولی، این، آن نیست.

من خیلی چشم‌هایم را مالیده‌ام این چند وقت.
هر چه حساب کرده‌ام، جز این نتیجه نگرفته‌ام.

*

کاری که الفنون در مناظره با موسوی کرد و جبهه‌ی مخاصمه‌ی بی‌پایانی
-و به تعبیر صحیح شهبازی: Antagonistic-
در برابر هاشمی گشود،
و نامه‌ی متعاقبی که هاشمی به رهبر نوشت و درمقام دفاع،
موضع محکم خود را در برابر این مواضع نشان داد،
خلایی میان این دو جبهه‌ی داخلی نظام به وجود آورد. 

خلایی که اگر همین طوری پیش برود،
نه با کم کردن فاصله های طرفین از یکدیگر،
که تنها با حذف یکی از طرفین و بخشی از داشته‌های نظام،
-که هزینه‌ی واقعا گزافی‌است-
قابل رفع است.

از هم گسستگی میان این دو جبهه،
طوری رخ داده که حفظ یک‌پارچگی این لشکر،
ظاهرا تنها با دشمن دانستن یک دسته و دوست حساب کردن دسته‌ی دیگر ،
-و لذا چشم پوشی از آن قسمت ِ دشمن‌شمرده‌شده(!) از لشکریان نظام-
شدنی‌است.
نه با پیوست این دو جبهه.

(تحلیل من این است که هاشمی این خلا را می‌شناسد و خطرش را می‌داند.
و تا آن‌جا که شنیده‌ام، پیغام‌هایی هم داده‌است برای ایجاد پیوست‌های جدید.
ظاهرا الفنون، هنوز ماجرا -درست- دستگیرش نشده یا … )

خلایی که رهبری را ناگزیر کرده‌است که برای حفظ هر دو طرف این لشکر،
بیاید بایستد وسط این دو.
کاری که در نماز جمعه‌ی ٢٩ خرداد مشهود بود.

چیزی که بداهتا خیلی‌ها را -از جمله این کمترین را- دلخور کرد.
ولی، عملکرد او طوری بود که نگذارد -و انشاءاله نخواهد گذاشت- که یکی از طرفین،
موفق به حذف دیگری بشود.

*

این وسط،
جریان الفنون است که یتیم مانده.

آبروریزی‌ای که از وی در انتخابات شد،
-گرچه به روی خودش نمی‌آورد-
تقریبا برایش مسجل ساخته که در میان نخبگان، پتانسیلی ندارد.

یتیم ماندن یک جریان
-ولو کله شق. ولو کم بصیرت. ولو کم تجربه. ولو بی‌ادب …-
در دل نظام،
طعمه‌ی دلچسبی از او می‌سازد برای آن جریان ناجوانمرد.

که در قالب سرویس دادن به این طفل بی‌پناه،
و کمک کردن به او و حال‌گیری از دشمنانش،
بکند، آن‌چه می‌کند.

جریانی که الآن درحال اداره‌ی صحنه است،
یک جریان امنیتی-قضایی-رسانه‌ای است.

جریانی که ننه و بابا دارد.
-گرچه به اجبار، مجبور شدند یکی از فرزندان خود را با واجبی قربانی کنند!-
جریانی بدلی که سوابقش را دیده‌ایم.
که پشیزی برای آبروی نظام و آینده‌ی این نظام و خون‌هایی که به پایش ریخته شده،
ارزش قایل نیست.

 

این جریان بدلی، دارد به خوبی از این خلا به وجود آمده، استفاده می‌کند.
و ظاهرا با شمشیری که به نفع الفنون از آستین قوای امنیتی و قضایی بیرون آمده،
در حال نبرد با جناحی است که جریان الفنون با آن در افتاده.

پس هر دو طرف این ماجرا،
که درگیر در این مناقشه اند؛ زبانشان -در برابر این جرثومه ها- کوتاه شده.

آن که شمشیر به روی دیگری کشیده، به حامی‌اش مقابله نتواند کردن. 
و آن که سپر دفاع در دست گرفته،
اگر می‌توانست که حریف را -تا الآن- خلع سلاح کرده بود!

و چه چیزی بهتر از این برای این جریان بدلی؟

جریان اصیلی را که به شمشیر و به صورت فیزیکی و با سلاح قانون و … حذف می‌کند،
که مفت چنگش! سال‌ها آرزویش را داشته و الآن به آرزو رسیده و انتقامش را گرفته.
چه کسی شک دارد که این‌ها سال‌هاست که آرزوی حذف هاشمی‌ها را دارند؟
-و اگر کسانی شک دارند که بعد از هاشمی، فورا به سراغ آقا می‌روند، من از ایشان نیستم!-

و آن جریان اصیل -ولی کم‌بصیرتِ- دیگر که باقی می‌ماند،
آبرویی برایش نمانده.
برای خودش و بقایای نظامی که پس از این تصفیه‌های خونین استالینی به جا مانده.
چه طور می‌خواهد مملکت را اداره کند؟ 
چه طور می‌تواند در دنیا سر بلند بکند؟

اشتباه هم نشود.
این جریان بدلی، در هر دو جبهه‌ی این میدان،‌ به قدر کافی نیرو دارد.
امروز کار دست الفنونی‌هاست، روز دیگر اگر دست دیگری باشد، قصه سرجایش هست.

**

به هر حال،
اگر در ماجرای قبلی،
سید محمد خاتمی -به عنوان رئیس جمهور- محکم ایستاد،
و آقا هم در نماز جمعه به شدت پشتش در آمد و شرایط طوری شد که
این جریان بدلی، مجبور شدند پای واجبی را وسط بکشند و قربانی بدهند،
این بار، کار به این راحتی نیست. 

هم،
آن‌ها تجربه‌ی شهید ِواجبی(!) دادن‌ را با خود اندوخته اند و مجرب‌تر شده‌اند،

(حاشیه:

جالب این‌که آن جریان بدلی،
دقیقا دارد انتقامش را -دانه به دانه- از همان‌هایی می‌گیرد که
روزگاری پاپی‌اش شدند و باعث رسوایی‌اش شدند.

هم از نظام، هم از این آزادی‌طلب‌ها و شفافیت‌طلب‌هایی که موی دماغش شده بودند!

مگر نبودند حجاریان‌ها و میردامادی‌ها و …
-با همه‌ی اختلاف رایی که با ایشان داریم-
که با عقبه‌ی مطبوعاتی‌شان و داعیه‌داری آزادی‌شان و …
باعث شدند که این جریان بدلی رسوا شود و تشت رسوایی اش از بام افتد،
و شوری آش را نمایاندند و راس و بدنه‌ی نظام را بر آن داشتند که نسبت به این عناصر،
واکنش نشان بدهد
و ایشان را مجبور به دادن قربانی بزرگی مثل امامی کردند؟

البته، از نیت این آقایان من اطلاعی ندارم.
شاید اصلا برآوردشان این بود که دارند با آقا معارضه می‌کنند که این‌قدر پی‌گیر شده بودند.
شاید هم نه. من خبری از نیت آقایان نداشته ام ولی خروجی‌اش، آن شده که شده.

:ختم حاشیه)

هم ما لشکر جدیدی از غضنفر‌ها را با خود همراه داریم!

از الفنون بگیر تا برخی خطبای جمعه.

*

عزیز من.
این‌همه «بصیرت» «بصیرت» که می‌کند آقا، برای عمه‌ی من نیست که.
فقط برای من ِیک لا قبا با یک وبلاگ فکسنی نیست که.
-که مثلا دست و پا را جمع کنم و کمتر به الفنون بند کنم-

آقای امام جمعه‌ی محترم!
روی سخن آقا،
قبل از آقای موسوی و کروبی و چپی‌های مشارکت و مجاهدین انقلاب و ….
-که خیلی‌هاشان آقا را اصلا لایق رهبری نمی‌شمارند و قبول ندارند و …-
با جنابعالی مدعی حمایت از ولایت است.
با من و شمای حزب اللهی است. 

دوست را با دشمن اشتباه نگیریم را برای چه کسی می‌گوید ایشان؟
برای کسانی که ایشان را قبول ندارند؟
و به زعم خودشان ایشان را عادل و لایق رهبری نمی دانند؟
برای ضد انقلاب‌ها؟‌

یا برای ما داعیه داران حزب اللهی گری و تبعیت از ولایت؟‌ 
که هیزم کش این آتش نباشیم.

«میان دو کس جنگ چون آتش است
سخن چین بدبخت،‌ هیزم کش است
»

کاش ببینیم دست دشمنی را که از آستین جهل و بی‌بصیرتی ما بیرون آمده.
و دارد خودمان را به دست خودمان دچار آسیب می‌کند.

باید بدانیم که تعمیق این آتش فتنه در میان این دو جبهه، هیچ نفعی ندارد.
امام جمعه‌ی محترم و عزیز! کاش شما میانجی گری بکنی نه آتش بیار معرکه شوی.
له و علیه یکی از طرفین وارد منازعه بشوی.

*

حالا شاید آقای صدیقی فردا بیاید و
گریه و زاری های همیشگی‌اش را راه بیندازد،
دل مردم نرم بشود در این ماه رمضان، و همه را به وحدت فرا بخواند و …

-خطبای جمعه‌ی قبلی، تقریبا مچ‌شان باز شده‌است. حرف جدیدی برای زدن ندارند.
جز ادامه‌ی همان حرف‌ها و اصرار بر همان مواضع و انگیختن لجاج بیشتر! در طرفین-

در طرفداری شدید او از الفنون که کسی شکی ندارد.
هیچ حرف وحدیثی هم پالیزدار و جالیزدار پشتش در نیاورده‌اند.

بلکه بیاید و با آن داب عرفانی و حال خوشی که معمولا بر سر منبر دارد،
موضعی معتدل بگیرد و مردم را و بزرگان را در این ماه رحمت به وحدت فرابخواند و …
بلکه خدا خواست و این ماجراها و بلاها به مدد خودش مرتفع شد.

ما واقعا چشم امیدمان به فضل پروردگار عزیز است و نا امید هم نیستیم
و -کمینه بنده‌ی حقیر- در این امیدواری،‌ تعارف نمی‌کنم.

وقتی به پیامبری با آن عظمت و خوبی که واقعا دوست نداشتنش مشکل است،
فرموده باشد که «اگر هر چه در زمین است بر این ها انفاق می‌کردی،
محال بود بتوانی این طور دل‌های این‌ها را به هم نزدیک بکنی»
تکلیف بقیه معلوم است.

مقلب القلوب خداست. و امید داریم که خودش این بلا بگرداند.

**

پارامترهای فراوان دیگری هم هست که باید در این تحلیل‌ها دخیل کرد.
از قشرهای مختلف مردم بگیر تا میرحسین و کروبی و لاریجانی‌ها و …
-که گرچه مهم اند ولی به زعم من پارامترهای کلیدی نیستند-

**

یک جمله‌ی طلایی از آسیدمحمدحسین خودمان برایتان بگویم که شما هم حظ کنید.

«که یک کاری کرده‌اند که همه در شوک فرو رفته‌اند.
چیزی شبیه به قتل‌های زنجیره‌ای.
که کسی را جرات جلو آمدن و اظهار نظر کردن و … نباشد.

این طرفی‌ها، از ترس جان‌شان و این‌که دستگیر شوند و کشته شوند و …
آن طرفی‌ها، از ترس ریخته شدن آبروی نظام و دشمن شاد شدن و … »

و باید به شوخی بیفزاییم،
چند وقت دیگر پرونده‌ی دادگاه‌های زنجیره‌ای علم خواهد شد،
و احتمالا این بار، قاضی هم‌نام مرحوم امامی، شوکران واجبی را سر خواهد کشید!

**

به هر روی،
من نیز به تحلیل خویش و تا زمان مقتضی،
ماست هجمه به الفنون را کیسه می‌کنم.

****

این ها برآورد و تحلیل من از شرایط است.
بی‌هیچ دسترسی به منبع خاصی،
جز آن‌چه این روزها به صورت عمومی در اینترنت برای همگان نشر شده.

ای بسا اشتباه باشد و خام باشد و ….

*

از خدا هدایت و سکینه و بصیرت طلب می‌کنم.

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 26 آگوست 2009 در Uncategorized

 

وزرای خوب!

کارشناس ارشد در حال کار با سه وزیر خوب!

**

عکس از «Rustam Kalimullin»

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 25 آگوست 2009 در Uncategorized

 

جز کیهان!

آن روز که این عبارت نغز(!) را در صدر و ذیل وبلاگم قرار می‌دادم،
که استفاده از مطالب این وبلاگ،
بی ذکر منبع یا باذکر منبع در سایر رسانه‌ها،
هیچ منع و محدودیتی ندارد،
ابدا برآوردم نبود که روزی ممکن است
مطلب تقطیع شده‌ام
از جریده‌ی فخیمه‌ی کیهان سر در بیاورد+.

اگر چنین ظنی به مخیله‌ام خطور می‌کرد،
حتما یک «به جز کیهان و اذناب" در آن عبارت می‌گذاشتم.

*

آبی است که ریخته!

کاری‌ش نمی‌شود کرد.
*

اگر حتی برآوردم این بود که دوستان ارزشمند آینده نیوز نیز
توجه‌شان به آن مطلب جلب می‌شود،
در انتخاب عبارت‌ها، دقت بیشتری می‌کردم.

به هر حال،
در نوشتن این وبلاگ،
هماره تلقی‌ام بیشتر یک گوشه‌ی خلوت بوده
که بیشتر مورد مراجعه‌ی حلقه دوستان است.

این گشودگی (openness) ماهوی در اینترنت، هزار حسن دارد.
این هم عیبش.
که ممکن است یک باره کنج خلوت را کاملا متغیر کند.

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 25 آگوست 2009 در Uncategorized

 

برنامه‌های اقتصادی

برنامه های اقتصادی آقای کارشناس ارشد!

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 24 آگوست 2009 در Uncategorized

 

ماه رمضان آمد و ما خواب و خرابیم!

ماه رمضان، به زعم بسیاری، ماه کاشت است.
-که هست-

اما به زعم برخی از بزرگان، ماه برداشت است.

در رجب، توبه کرده و خود را شسته‌اند.
در شعبان خود را آراسته‌اند و معطر به عطر نبوی کرده‌اند.
حالا واقعا آمده میهمانی.

*

من ِبی‌چاره چه بگویم که ماه کاشتنم هم نیست!

من ِکور،
چه می‌فهمم که رمضان چیست؟

نصیبم جز گرسنگی و تشنگی از این ماه چیست؟

این ماه، چه حلولی بر این باطن کور من کرده؟

من کجا احساس کرده‌ام که دست شیطان را بسته‌اند؟
وقتی روز ِ روزش هم کاری به من ندارد! من خودم مشغول به عصیانم!
وقتی همین‌‌طوری‌اش، نیازی نبوده به من سیخونک بزند؛
حالا از کجا بفهمم که دستش بسته است یا باز است؟‌

اصلا من کجا مهمان شده‌ام؟‌
مهمانی بو دارد. رنگ و لعاب دارد. طبخ و طبع دارد.
بوی این مهمانی کجاست؟
میهمانی در کار نیست، یا من بی‌بینی شده‌ام؟

*

گفته‌اند که صاحب‌مجلس، اوس کریم است.
اوس کریم هم که کریم است.

بفهمی و نفهمی،
وقتی میهمانت کرده، بالاخره یک چیزی در جیبت می‌گذارد.

مستی، خرابی، کثیفی،
جانت، نای خوردن هم ندارد؛

ولی بالاخره یک چیزی در دهانت می‌گذارد.
یک چیزی در جیبت می‌گذارد.
لباس چرکت را در می‌آورد، لباس نو می‌دهد.
می‌داند که از در بیرون نرفته، دوباره کثیفش می‌کنی!

ولی کریم چه کار دارد که با بخشش‌اش چه خواهی کرد؟
شان او اجل از این حرف‌هاست که چشمش دنبال آن‌چه بخشیده، باشد.

*

گفته‌اند که
کور ِ کثیف ِ نمک‌نشناس را هم دست خالی بر نمی‌گرداند.

اوس کریم است دیگر.

مفتی مفتی که به کسی نمی‌گویند کریم!
کریم بودن این دردسرها را هم دارد دیگر!

«تو مگو ما را بدان شه بار نیست
با کریمان کارها دشوار نیست
»

**

ولی کاش می‌شد روزی بیاید که
چشم‌مان، عظمت این میهمانی را هم ببیند.
بوی خوش میهمانی را هم استشمام کند.
صدای خوش میهمانی را هم بشنفد.

صاحب‌مجلس، خوش‌حال می‌شد دیگر.
که مهمان،
عظمت میهمانی را ببیند؛
به‌ش خوش بگذرد؛
حال بکند؛

**

این همه برای‌مان گفته‌اند:‌
« میهمانی… میهمانی….میهمانی… »

فکر کرده‌ای، نمی‌دانستند کوریم؛
نمی‌بینیم؛
نمی‌شنویم؛
نمی‌فهمیم؛

ولی باز گفتند.
هی گفتند.
تکرار کردند.

که یادمان نرود که میهمانی‌ای هم بود.

سَر و سِری هم این وسط‌ها بود؛
کسب و کار و تجارتی هم بود؛
عشق و صفایی هم بود!

ما ندیدیم.
ولی هست.

حسرتش را بخوریم اقلا.
حتی اگر فهممان به حسرت خوردن هم نمی‌رسد،
انکارش نکنیم اقلا.

انکار که نکنی، لج که نکنی،
بالاخره دهان می‌گشایی که کریم، بیاید و چیزی در دهانت بگذارد.
ستیزه نمی‌کنی.
دندان‌هایت را به هم نمی‌فشری که نگذاری چیزی در دهانت بگذارند.

***

سرآخر، به قول مولانا:

 

«این نفس -جان- دامنم برتافته‌است
بوی پیراهان یوسف یافته‌است!

از برای حق صحبت سال‌ها
باز گو رمزی از آن خوش حال‌ها!
»

***

خدا کند جان‌مان، بوی پیراهن یوسف بگیرد.
و این یعقوب دور افتاده -یعنی دل- جان ِتازه بگیرد،
وچشمانش سویی و نوری بگیرد و لَختی بینا شود.
باشد که رمزی از مهمانی آن خوش‌ حال‌ها، در گوش‌هامان خوانده شود.

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 23 آگوست 2009 در Uncategorized

 

ماه با پای خودش آمد به استقبال ما

 

السلام ای ماه پنهان پشت استهلال ما

ما به دنبال تو می گردیم و تو دنبال ما

.

ما به استقبال ماه از خویش تا بیرون زدیم

ماه با پای خودش آمد به استقبال ما

 

قد أقبل إلیکم شهر الله، بالبرکة و الرّحمة و المغفرة

رو کرده است به شما ماه خدا، با برکت و رحمت و آمرزش.

 

باقی سروده ی زیبای علیرضا قزوه را در وبلاگ ایشان بخوانید.

 

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 22 آگوست 2009 در Uncategorized

 

چه دقیق فرمود

 

خدایا

بس که حلیم و بردباری، نافرمانی می شوی

بس که کریم و بخشنده ای، اطاعت می شوی.

 

ترجمه ی نارَسای ما از دعای امام صادق در شب آخر ماه شعبان و شب اول ماه رمضان:

الهی،

أنت مِن حِلمک تُعصى

و

مِن کَرمک و جُودک تُطاع

 

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 22 آگوست 2009 در Uncategorized

 

مسیر رشد

«
It matters little where a man may be at this moment;
the point is whether he is growing.
«

George MacDonald


***

«
این که یک فرد در لحظه‌ی حاضر کجاست، اهمیت چندانی ندارد.
[بلکه] نکته این‌جا است که او در حال رشد هست یا نه!
»

جورج مکدونالد
 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 21 آگوست 2009 در Uncategorized

 

کابینه‌

وزیر زن!

چه بسیار زنان بزرگ و فرهیخته که از مردان شایسته ترند. اما این ها که معرفی شده اند؟!

***

وزیر مرد!

به قول مظفرالدین شاه: نقاشمان باید به شاهمان بیاید! شاهمان به ملتمان!

 

****

توضیح این که
کلیه وزرا، از بهترین میوه‌ فروشی‌ها
-با نظارت حاجی ارزونی نارمک!-
تهیه شده‌اند.

لیست کامل اعضای هیئت دولت  محتوای زنبیل دولت عبارتند از آقایان و خانم ها:

هلوی انجیری؛
انگور یاقوتی؛
آلوی برقونی؛
هلوی حاج کاظمی؛
زرد آلوی کمالی؛
گلابی نطنزی؛

و…

البته هندوانه ابوجهل هم داریم!

***

در همین رابطه: یک هلو، هزار هلو+

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 21 آگوست 2009 در Uncategorized

 

کلاه قدرت!

بپا کلاه گشاد سرت نرود!  - به قول امام راحل: خدا نکند یک وقتی دنیا به آدم رو بیاورد در حالی که آدم خودش را نساخته باشد.

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 20 آگوست 2009 در Uncategorized