منبع اگر گرم باشد، نورانی باشد،
هر چه بهش نزدیکتر باشی،
گرمتر خواهی بود و روشنتر.
*
بعضی، غریب پرستند.
میبینی آنقدر که با دیگری خوشرفتار است،
با زن و بچهی خودش نیست.
آنقدر که دیگران و دوران از وجههی رحمانی و جاذبهی وی برخوردارند،
نزدیکان برخوردار نیستند.
و این، تعادل نیست.
«چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرام است» را بیخود نگفتهاند.
آنچراغ وقتی به مسجد روا میشود که اهل خانه هم همراه باشند.
که بشود «و یطعمون الطعام» و عالمی را متحیر کند.
اگر اهل خانهی علی -همه- راضی به آن بخشش نبودند،
گمان نبرم علی راضی میشد که آن فرد ناراضیِ درخانه، گرسنه بماند
به قیمت یک بخشش مستحب.
*
حالا این یک روال است که مقیاس پذیر است.
از رفتار فردی بگیر تا کنش اجتماعی.
از اداره خانه تا کشورداری و …
روش خیلی از ما، خلاف روال است.
روش درست این است که هر که نزدیکتر، بهرهمندتر.
*
من با یکی از رفقای نزدیک به انجمن حجتیه،
مدتها بحثمان بود که
شما الان مسیحی یا یهودی را خوشتر میداری تا اهل سنت را.
و این روش اهل بیت و مورد پسند اهل بیت نبوده و نیست.
نصیب مسیحی از زبان قرآن «تعالوا/بیایید» باشد
و نصیب برادر اهل سنت از زبان ما «روح!/ برو» ؟
*
خدا رحمت کند علامه عسکری را.
یکبار با حاج آقا رسیدیم خدمتشان.
خاطرات جالبی از مناظرات یکی از سفرهای حجشان گفتند.
فکر کنم با «بن باز» شیخ بزرگ وهابیون بود.
این که چهطور به آن مجلس رسیده بود هم
ماجرای جالبی دارد که جایش این یادداشت نیست.
یک جایی که او به ما -شیعیان- گفته بود مشرک و کافر و …
ایشان گفته بود که
خدا مسیحیان
– که آن روز شمایل مسیح را هم تراشیده بودند و حتی تعظیمش میکردند-
را مشرک و کافر نخواند،
بلکه فرمود:
«قل تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم»
شما چرا به خودت جرات میدهی به ما -با این همه مشترکات- این طوری خطاب کنی؟
*
برخی،
اسمشان شیعه است و ظاهرا دشمنی غلیظی با وهابیون دارند.
ولی روش و سیستمشان عین همآنهاست.
همآن طور مطلقگرا و تاراننده و راننده و عبوس و دژمخو و کینهجو.
این نه روش اهل بیت است،
نه مورد رضایت اهل بیت است،
نه به نفع مکتب اهل بیت است.
*
توی حسینیهی فاطمیون و در وضوخانه با یکی از هماینها دعوایم شد.
(البته اولش دعوا نبود.)
دیدم دارد بلند-بلند فحش به یکی از خلفا میدهد.
دوستانه و نرم گفتم که
«نکن عزیز. نگو عزیز. نه ثواب دارد و نه صواب است.
موجب تفرقه میشود.
شما به خیال خودت دلات خنک میشود -که نمیشود-،
هزینهاش را شیعیان جای دیگری میدهند که در اقلیت هستند.
بهانه و گزک هم به دست دشمنان اسلام میدهی برای تفرقه کردن.»
بدتر شد و به خیالش الان دیگر «آوردگاه تولی و تبری» است!
و باید حال ما را به عنوان نماد دشمنی با اهل بیت جا بیاورد!
فحش چهارواداری و ناموسی نثار اهل سنت کرد.
و گفت چون طواف نساء نمیکنند فرزندانشان …
این یکی را دیگر نمیتوانستم تحمل کنم.
گفتم:
«
مرد ناحسابی.
تو خودت الان اگر شیعه هستی،
-به خیالت- خودت غلطی کردهای؟
بیا دست روی قرآن بگذار که اگر در یک خانوادهی سنی به دنیا آمده بودی،
و با هماین مکانیزمی که امروز شیعه هستی،
باز شیعه میشدی!
شیعهگیات مگر جز میراث پدریات است؟
چرا به خودت جرات میدهی که کسی را که او هم عین تو به میراث پدریاش مومن است،
اینطور فحش بدهی.
فحش هم نمیدادی،
جوابت «ولا تزکوا انفسکم» بود.
این فحشها که دیگر جایی برای دفاع ندارد.
»
رگ غیرتِ جاهلیاش بالاتر زد و
یک سری دری وری به ما هم گفت.
این جماعت هم واحد صدور حکمشان سریع است و نتیجه معلوم.
اگر مثل من فکر نکنی و بیشعور نباشی و بیادب نباشی و آلوده دهان نباشی،
پس لاجرم یا نطفهات اشکال داشته یا لقمهات!
*
البته از این جماعت،
ورژن بیشعورتر و لمپنتر و بیدینتر
-البته مدعی دینداریتر-
هم هست که
پای سیاست کثیف این روزها را هم به میانهی میدان دین کشیدهاند.
و البته واحد صدور حکم ایشان سریعتر هم هست.
«اگر ذرهای در فلان آقا تردید کنی،
یا لقمهات مشکل داشته یا نطفهات!»
یعنی سریعترین آزمایشگاه DNA دنیا را بخواهید،
نوچههای همین لات-مداحهای لمپن بیسواد هستند.
سه سوت جواب آزمایش DNA ات را معلوم میکنند.
و چنین اراذلی، به جد شایستهی ترسیدناند و پرهیختن.
*
برادر من!
اگر من و شما سیستممان درست تنظیم بود،
اگر معتدل بودیم،
اگر به مشی و مرام اهل بیت راهی داشتیم،
اگر بویی از آیین محمدی به مشام جانمان -نه لقلقهی زبانمان- رسیده بود،
مشترکات بیشتر را مایهی نزدیکی قرار میدادیم.
و -مثلا-
یهودی را بر کمونیست ِملحد،
مسیحی را بر یهودی،
برادر اهل سنت را بر مسیحی،
درویش گنابادی ِ شیعه را بر برادر سنی،
بچههای انجمن را بر دراویش،
بچههای انقلابی -ولو سبز یا منتقد- را بر بچههای انجمن،
و البته همفکران خودمان -چه الفنونی باشیم چه ضدسبز- بر بچههای انقلابی سبز
ترجیح میدادیم.
الآن،
رفتار آقایان طوری است که
«اعدا عدو» را نزدیکترینها گرفتهاند.
*
گویی هر که هر چه به ما نزدیکتر باشد -ولی از ما نباشد-،
خار نفهمی ما بیشتر بر اندامش فرو خواهد رفت.