راه کارهای ماکیاولی برای معضل ناسپاسی!
قبل التحریر: گفتاری در معضل ناسپاسی+
عنوان گفتار:
شاه چگونه میتواند از عیب ناسپاسی پرهیز کند؛ و سردار -یا شهروند- چه باید بکند تا از آن ناسپاسی رنجور نشود.
«
شاهان برای این که مجبور نشوند در حال بدگمانی دائم به سر برند یا ناسپاسی کنند، باید فرماندهی سپاه را خود به عهده گیرند….
زیرا در این صورت چون بر دشمن پیروز شوند، نام خودشان بلندآوازه میشود، حال آنکه اگر خود در میدان جنگ حاضر نباشند و پیروزی نصیب دیگری شود، از غلبهی دشمن لذت نمیبرند مگر آن گاه که شهرت و اعتبار ِسردار ِپیروز را پایین آورند -که در این صورت مرتکب ظلم و ناسپاسی میشوند- و تردیدی نیست که اگر چون این کنند، زیانشان بیش از سودشان خواهد بود.
*
اما به سرداری که گمان میبرد راهی برای رهایی از ناسپاسی نمیتواند یافت، توصیهام این است که پس از غلبه بر دشمن، بیدرنگ از سپاه کناره بگیرد و بیآن که از سر جاهطلبی به عملی گستاخانه دست بزند، خود را تسلیم فرمانروا کند تا وی هیچ دستاویزی برای بدگمانی نیابد. سرآخر شاید به او پاداش بدهد یا دست کم اهانتش نکند.
ولی اگر آماده نیست چوناین کند، پس باید با کمال دلیری راه دیگر را در پیش گیرد. بدین معنی که همهی وسایل را به کار ببرد تا مردمان، خود او را عامل پیروزی بدانند نه فرمانروا را؛
سربازان را حامی خود سازد، با همسایگان پیمانهای تازه ببندد، قلعهها را با سربازان خود اشغال کند، به افسران سپاه رشوه دهد و آنان را که رشوه نمیپذیرند، از طرق دیگر رام سازد و بکوشد تا بدینسان انتقام ناسپاسی را که از فرمانروا انتظار دارد، -قبل از وقوع- بگیرد!
غیر از این دو، راهی وجود ندارد.
ولی چنان چه پیشتر گفتیم، آدمیان نه کاملا نیک میتوانند شد و نه کاملا بد.
همیشه چون این است که سرداران سپاه، بیدرنگ پس از پیروزی کناره نمیگیرند؛ نه قناعت و انزوا پیشه میکنند و نه با عزمی راسخ به زور توسل میجویند -در حالی که این عمل(=توسل به زور) اکثر اوقات تعارضی با شرف و افتخار ندارد- بلکه مردد و متزلزل میمانند و همین تزلزل به تباهیشان میانجامد.
»
*
انصاف باید داد که این «بی تعارف بودن» ماکیاولی، اخلاق جالبی است. میگوید یا خوب باش و بکش کنار یا بد باش و بزن پدر همه را در بیاور! آن وسط ماندن -میان بد و خوب-، عاقبت روشنی در حکومت ندارد!
*
تیتر و متن عینا برگرفته از گفتار 30 ام:
گفتارها (1517)، نیکولو ماکیاولی/ترجمه: محمد حسن لطفی(1377)، انتشارات خوارزمی، چاپ دوم(1388) / کتاب اول، فصل 30، صص 117-118.