مختصری حول و حوش آن چه در پیش داریم.(3 خرداد و مذاکرات با غرب)
اینها را به چشم برخی ترشحات (!) قلمی بخوانید و نه بیشتر!
شهبازی عزیز را که زندان کردند و صفحه فیسبوکش رفته رفته خاموش شد، آواره شدیم و این جور شطحیات را اینجا قلمی میکنیم. میبخشید اگر طولانی است.
***
اول. پیش از هر چیز این یادداشت+ تمیز و کامل فواد صادقی عزیز را ببینید که به خوبی مفصل را مجمل و معوج را روان و سلیس بیان کرده و چارچوب خوبی برای تحلیل شرایط به دست میدهد.
دوم. برآورد این است که انتظار اتفاق خاص و حادی را نمیتوان در بغداد داشت. جمهوری اسلامی حتی اگر مایل باشد –که مسلما نیست– که مثل قذافی ذلیلانه هر چه دارد بار کشتی کند و به غرب بفرستد، شرایط داخلی کشش نخواهد داشت و آن قدر برای مصالحه با غرب روی خودمان «فحش ناموسی» گذاشتهایم که رویمان نشود زیر بار مصالحهی معقول و عزتمند هم برویم چه رسد به چون این شرایطی.
صرف نظر از داخل، در خارج نیز میلی به مختومه کردن مسالهی ایران در این مقطع و به این شکل فعلی، نیست (این برآورد من است؛ موضوع شق دیگری هم دارد که قابل بررسی است-میل طرف مقابل به مذاکره و ختم کردن پرونده-).
سوم. بعلاوه نگاهی به سایر مسایلی که در میان وجود دارد (حقوق بشر، حمایت از تروریزم و …) شرایط مانند قطعنامه 598 هم نیست که با سرکشیدن یک جام زهر -که خیلی هم جام زهر نبود و ماهیتا ذلیلانه نبود- قابل رفع باشد. چرا که علاوه بر این که یک جام نیست -و چند جام دیگر هم در راه است- ماهیتا هم ذلیلانه خواهد بود و با این همه هزینه که تا امروز به ایران تحمیل شده، عقب نشینی با پایین تنهی برهنه چیزی نیست که به این سادگی رفوپذیر باشد حتی به دست خیاطی چون رفیق حسین و دستگاه پروپاگاندای عمو عزت و … !
(حاشیه:
نکتهی غم بار دیگر این است که با همهی لاپوشانیها و اولدورم بولدورم کردنهای دستگاه تبلیغاتی نظام، در نهایت سرجمع همه امتیازاتی که حضرات قرار است بگیرند -یا لااقل بخش عمدهی آن- بازگشتن به شرایط دوران خاتمی است! یعنی این همه مذاکره و بحث و … انجام بشود و کلی امتیاز بدهیم تا ما تازه برگردیم به دوران قبل از تشریف فرمایی این نامحمود: سوگلی همایونی! واقعا باید خسته نباشید گفت!
ختم حاشیه)
پس تقریبا بدیهی است که افق تسلیم -هر قدر هم عمیق باشد-، چندان روشن به نظر نمیرسد. چه رسد به این که بخواهیم خلقیات حضرت آقا را هم در نظر آوریم که اصولا مصالحه و کوتاه آمدن در مرامش نیست که نیست!
لذا مسلما زیر بار تسلیم نخواهند رفت. و البته تا حدی هم میشود حق داد. اگر قرار است بمیریم چرا به دست خودمان بمیریم و قبر خودمان را خودمان بکنیم؟ و اگر قرار است تسلیم شویم، چرا به اخم و تشر و تهدید تسلیم شویم و ذلیلانه؟
اما از سوی دیگر، افق مقاومت نیز چندان روشن نیست.
گرچه باید گفت برآوردی وجود دارد در درون نظام -و البته غرب- که بر این باور است که «این غرب است که طاقت تحریم نفتی ایران را نخواهد آورد! پس پیش به سوی تحریم شدن!» و اصولا تحریم شدن را برگ برندهی ایران می بیند!
من گرچه این حرف را -مشخصا مقدمه را- تا حدی قابل تامل میدانم ولی قابل اعتنا نمیدانم -خصوصا موخره را-. خوش بختانه مسئولیتی هم ندارم که بخواهم تصمیم بگیرم و بیش از این وارد این برآورد نمیشوم.
در صورت شدت یافتن تحریم و تنگتر شدن حلقههایش، مشکلات اقتصادی به تدریج شدیدتر خواهد شد. گرچه ما تجربهی دوران مصدق و دوران جنگ را هم داشتهایم و تحمل این بار اقتصادی مسلما سخت خواهد بود ولی غیرممکن نخواهد بود.
توضیح اینکه این روزها -با همهی مشقاتش- اقتصاد هنوز در وضعیت عادی به سر میبرد. من برآنم که وضعیت بازار سفید است و وارد شرایط خاص نشدهایم. اگر وضعیت تغییر یابد، انتظارات عمومی و سطح تحمل عموم هم به کل تغییر خواهد کرد. و وارد فاز کاملا متفاوتی خواهد شد. این تصور که تحریم شدید اقتصادی، باعث نارضایتی در داخل میشود و ممکن است موجب سقوط از درون و فروپاشی شود، به نظرم درست نیست. و روی نارضایتیهای موجود در وضعیت سفید، در سایر وضعیت های حادتر (نارنجی/قرمز) نمیتوان حساب کرد.
البته مقدمهاش -ایجاد نارضایتی- غلط نیست ولی با توجه به تغییر وضعیت از سفید به نارنجی یا قرمز در چون این حالتی، این نارضایتی -هر قدر زیاد باشد- به علت آستانهی تحمل افزایش یافته و آمادگی ذهنی منطبق شده با «وضیعت جدید» عملا میل و توان برخورد با حاکمیت را نخواهد یافت و اصولا بروز یا ظهور نخواهد کرد. بلکه برعکس در چون این شرایطی مردمان رفتاری به مراتب محتاط تر پیش میگیرند و بلافاصله از موضع انتقاد و تغییر وضع موجود به موضع حفظ وضع موجود -چه شخصی و چه اجتماعی- تغییر جهت میدهند و این یک رفتار کاملا عادی هم هست در نوع بشر. خصوصا که هیچ تشکیلات منسجم مشخصی برای کنترل اوضاع در صورت اسقاط نظام وجود ندارد و جامعهی مدنی نیز سر و شکل مشخصی در این مملکت پیدا نکردهاست و آن چه از آن موجود است نیز به نفع نظام مستقر عمل خواهد کرد.
اما از مسالهی بقای جمهوری اسلامی (که کاملا محتمل است در سناریوهای استهلاکی تحریم و فشار خارجی) اگر بگذریم، از عمر و جوانی و فرصتهای اقتصادی فراوانی که از این ملت در طی این پروسه طولانی استهلاکی تلف شده و خواهد شد، نمیتوان و نباید گذشت. و در عین حال، از حیث شرایط داخلی در این دوران، مدلهایی متفاوت از «کرهی شمالی» و «صدام» گرفته تا کوبا و یا مرحوم شوروی و ..، قابل تصور خواهد بود. (تا تیغ رفقای بولبصیرت تا کجا ببرد!)
چه این که نتیجهى این شق هم تقریبا معلوم است و پس از مکیده شدن شیرهی جان مملکت و اتلاف سرمایه و …. سر آخر هم لاجرم تسلیمی است کماکان ذلیلانه و با خساراتی بیشتر. چه در قالب جنگ انجام گیرد چه در قالب مذاکره.
کشوری سرپا و عزیز و ثروتمند با پشتوانهی مردمی و منطقهای (نظیر اولین معاهدهی زمان خاتمی) پای میز مذاکره کجا و کشوری فقیر شده و تحت تحریم های چندجانبه و …. کجا؟
مگر این که نظام دلخوش داشته باشد که با پایان یافتن دوران احمدی نژاد، فرجی شود و ….
سناریوهای تغییر در دورن نظام آن هم از راس و … را (که امثال دلقک ایرانی+ تصویر میکنند) به نظرم بسیار خام طبعانه و تخیلی است.
از این حواشی بگذریم.
اگر این فرض را بپذیریم که غرب در تعیین تکلیف جمهوری اسلامی جدی است (بدین معنی که در نهایت «مناسبات ایران -به حاکمیت جمهوری اسلامی یا غیر!- و غرب» پس از این دوره باید باز تعریف شود و … و اکنون فرصت مناسبی برای این مساله است) :
برآورد من این است که بغداد به جایی نخواهد رسید. نقاط آغاز بحث در دو طرف مشترک نیست. نقطهی صفر (مطلوب حداقلی) یکی، خط قرمز دیگری است و … و در این مذاکرات نیز -مانند استامبول- این موضع از دو طرف تغییر محسوسی نخواهد کرد. تنها تلاش شدید تیم مذاکره کنندهی ایرانی برای اشتیاق نشان دادن به مذاکره و رسیدن به نتیجه و راضی کردن طرف مقابل به کوتاه آمدن محدود و … است که ممکن است بتواند قرار دیگری را در موعد دیگری تنظیم کند یا نکند.
با این تحلیل، اگر نتیجهی قابل ذکری از این جلسات بیرون نیاید، مذاکرات بغداد میتواند نقطهی عطفی برای اقدامات جدید علیه ایران باشد. چه این که جمهوری اسلامی طی 33 سال گذشته با گریز از گفتگوی مستقیم با امریکا، از زیر بار تعیین تکلیف خود با منافع امریکا به صورت صریح فرار کرده و استخوان را لای زخم نگاه داشته است. اما پس از چند دوره گفتگو، یا باید تکلیف معلوم شده باشد و یا فاز بعدی شکل خواهد گرفت.
و اگر فرض اولیه (جدی بودن غرب) را نپذیریم، شاید بتوان گفت که این فشارهای غرب به مرگ گرفتن است که جمهوری اسلامی به تب راضی شود و لاجرم در مذاکرات بغداد، میتوان امید داشت نتایجی حاصل شود به صورت برد-برد… (شخصا بعید میدانم این گونه بیبرنامگیها را از آن سوی آب با وجود این همه هزینه ای که کرده و صبری که به خرج داده تا جاسم را این طور گیر بیندازد! ) ولی به هر حال احتمال را باید در نظر داشت.
*
با توجه به شرایط موجود، سناریوی «جنگ محدود» ای بسا میل طرفین باشد ولی عواقب پیش بینی نشدهای که بر هر حرکت سختی بار است، طرفین را به احتیاط وا میدارد!
(این تحلیل یک ناظر بیرونی است؛ فردا نگویید این آدم آمد حمله را تبلیغ کرد! ضمنا «طرفین» یعنی «جمهوری اسلامی» و «غرب». در این فقره شاید نفع جمهوری اسلامی با نفع «ایران» یکی نباشد!)
میگویم نفع طرفین است چرا که هم تسلیم شدن حضرات گردن جنگ بوده -به تشر و تهدید و باد هوا نبوده- و لذا خفت و خواریاش کمتر است و به «جام زهر» بیشتر ماننده است؛ و هم سریعتر انجام میگیرد و ظرف مدت زمان کوتاهی، احتمال میرود اوضاع به سامان شود و هم خسارات جنگ وسیع خارجی یا جنگ داخلی یا تجزیه -در صورت براندازی نظام- یا تحریم استهلاکی تضعیف کنندهی کشور را با خود نخواهد داشت.
البته به این سادگیها هم نیست و عوامل موثر دیگری نیز وجود دارد که باید در نظر داشت. خوشبختانه ما تصمیم گیر نیستیم و کاری دستمان نیست! تفنن قلمی میکنیم با خودمان!
**
دیگر این که دو گونه سیگنال متفاوت از بیرون به مشام میرسد.
به قول سعدی:
چشمانت میگویند «لا» ! ابروت میگوید «نعم»!
ابروان اقتصاد نوید صلح میدهد -کاهش قیمت طلا و برخی مواد اولیه در جهان و افزایش برابری دلار و وعدههای سفت و محکم احمدی نژاد برای کاهش قیمت و ….- و چشمان سیاست نوید جنگ -لحن اخیر اشتون، سوریه، کابینهی وحدت ملی(!) اسرائیل…-!
تا خدا چه خواهد !
امید که بلا از این سامان دور باشد. بلای خشکسالی! بلای دروغ! بلای ناکارآمدی! بلای دشمن خارجی!