کلاهبرداری ایدئولوژیک
* ما منکر اثر ذکر و دعا نیستیم. ما معتقد به این مسایل هستیم.
ولی از بهکارگیری عوامانه، ناشیانه، و از «شارلاتانیزم ایدئولوژیک» بیزاری میجوییم.
**
وظیفهی آهنگر، آهنگری است.
اگر آهنگری به جای دربی که درست بسته بشود و جلوی دزد را بگیرد و خانه را امن سازد، یک درب خراب بیقفل و بست تحویل بدهد و یک دستور و ذکر بگذارد کنارش که صد مرتبه فلان ذکر را بگویید تا دزد نیاید(!) -یا خودم ذکری به درب خوانده ام؛ خیالتان راحت که دزد نمیآید!-،
این آدم علاوه بر آهنگری که بلد نیست، هیچ اعتقادی به دین ندارد و یک کلاهبردار حرفهای است.
و از این دست «شارلاتانیزم ایدئولوژیک»، در بسیاری امور یافت میشود.
برخی به این گونه شارلاتانیزم منتقدند و به آن حمله میکنند، از آن جهت که مشکلشان با آن ایدئولوژی است. و هر چه رنگ و بوی آن ایدئولوژی را بدهد، ازش میگریزند. خیلی با آن بخش کلاهبرداریاش مشکل ندارند. یعنی کافی است که ایدئولوژی که بهش منتقدند، عوض شود و بشود آن چیزی که خودشان بهش معتقدند. به راحتی زیر بار گونهی جدید شارلاتانیزم میروند و انتقادشان یادشان میرود.
یعنی مشکلشان با «قلی دعا نویس» و «استخاره» است، ولی با «کریس انجل» و «دیوید کاپرفیلد» و «فال تاروت» مشکل ندارند!
اما امثال ما اگر معترضیم، از باب حمایت و دفاع از ایدئولوژی است.
فریادی است که
«ایها الناس! اینها کلاهبردارند. اینها از ما نیستند. دین ما این اراجیف نیست!»
**
مملکت را باید نظر کارشناسی اداره کند. باید تکنوکراسی و بوروکراسی ادارهاش کند نه منویات معظم له!
منویات معظم له -خود- باید «برآمده» و در «راستا» و در» حمایت» و در «راهبری» و در «هدایت» این بدنهی کارشناسی باشد. یعنی خودش باید جزو این بدنهی کارشناسی باشد(که نمیگویم که نبوده یا نیست).
ولی هر مدیر و مسئولی که از زیر بار مسئولیتش فرار میکند، خرابکاری میکند، خلاف رای کارشناسی عمل میکند و هنگام پاسخگویی به جای پاسخ دادن و دفاع کارشناسانه کردن، پناه میبرد به «منویات معظم له»، به دوگانههای شعاری «اسلامی/غربی» «بومی/غیربومی» -و این طور انگارههای فلسفی غیردقیق ِ هنوز بلاتکلیف-، یک شارلاتان تمام عیار است.
(درمورد غربی/بومی عرض می کنم) یکی نیست بگوید که شما بیجا کردهاید که زندگی میلیونها ایرانی را بستهاید به علمی که هنوز روی هواست و علم نیست. هنوز تدوین نشده. هنوز تئوریاش وجود ندارد. هنوز بر سر شدنی بودن و نشدنی بودنش بحث هست. هنوز بر سر معنا دارد بودن عنوان چون این علمی بحث هست. شما علوم رایج را گذاشتید زمین، به هوای چی؟
( حاشیه:
یک شبه مناظرهی اقتصادی بود آن اوایل دولت اول الفنون، نیلی -اقتصاددان مشهور و البته مطرود شده- یک طرف بود و یکی از آقایان دولتی آن طرف. واقعا خوب است به عنوان یک سند تاریخی دیده شود آن مصاحبه (روی یوتیوب هست). که نیلی بدبخت کم مانده بود موهای سرش را بکند! هر چه حرف اقتصادی میزد، طرف مقابلش میزد به صحرای کربلای منویات مقام معظم رهبری و بومی و غربی و …
:ختم حاشیه)
دوباره تاکید می کنم بر اعتقادم که
جراحی که با داشتن تخصص کامل و کم نگذاشتن و کم نداشتن از دانش و بهکار بستناش، ذکر هم میگوید، باید دستش را بوسید.
من بر آنم که اگر دو جراح از نظر تخصص یک سان و نزدیک به هم باشند، ترجیح میدهم بروم پیش دکتری که به خدایی معتقد است و مثلا با «بسم الله» عمل جراحی را شروع میکند.
ولی آن کسی که کم میگذارد، کم دارد، دانش و تجربه ندارد، با ذکر و ورد و «منویات معظم له» و … میخواهد شکم مریض را پاره کند، یا میخواهد جای خالی انژیو و اکو و سی تی و ام آر آی و … خلاصه آزمایشات پزشکی و مهارت پزشکی را با ذکر و ورد این چیز ها پر بکند، شارلاتانی تمام عیار و بیدین و ایمانی قطعی است.
مظهر کامل «افیون سازی» دین است.
و اتفاقا این خود «دین» است که باید بزند در دهان این طور شارلاتان ها.
این «معظم له» است که باید بزند در دهان این شارلاتانهای بیمسئولیت.
و ما -خصوصا در این دولت نهم و دهم- از این نمونهها کم ندیدیم.
ولی تو دهنی که هیچ، حمایت هم دیدیم! دماغمان هم سوخت. غصه هم خوردیم!
«تقرب نظری» را که شنیدیم؛ ویران هم شدیم!
دریغ!