ساده انگاری درباره ایران پس از جنگ
* پیشتر بگویم که جنگ را -لااقل با آغازگری طرف خارجی- نزدیک نمیبینم.
** حوالی دیماه نود بود -یا قبل ترش- که با برخی کسان در صفحهی استاد شهبازی در فیسبوک بحثمان شد. برای دوستانی که آنها را دیدهاند، ممکن است این یادداشت تکراری باشد.
*** آن حکایت+ گلستان سعدی را (گماردن بدترین حاکم بر مصریان به دست هارون الرشید، ابرقدرت بلامنازع اواخر قرن 8 میلادی) بیدلیل نیاوردم.
****
در صورتی که جنگی بین ایران و غرب در بگیرد، لاجرم روزی تمام خواهد شد. سناریوهای مختلفی برای دوران پس از آن جنگ، محتمل است که البته از اتفاقات دوران جنگ تاثیر خواهد گرفت، ولی ما میخواهیم از خود جنگ و آغازش بگذریم و به آخرش بیندیشیم.
کار که بیخ پیدا بکند، گمان نبرم کسی تردید داشته باشد که پیروزی نظامی برای ما متصور نخواهد بود. ما شاید امکان ایراد خسارات وسیع داشته باشیم ولی به پیروزی نهایی نظامی رسیدن را گمان نمیکنم خوشبینترین افراد هم در رویاپردازی هایشان متصور باشند. این از این.
ولی یک «خوش بینی مفرطی» در برخی دوستان منتقد/مخالف/معارض نسبت به دخالت خارجی وجود دارد که انصافا خطرناک است. یک تصور مِلوی گوگوری مگوری از حمله نظامی و سلطهی غرب دارند که انصافا تعجب برانگیز است و -به زعم بنده- عمدتا برآمده از «سرخوردگی» و یاس از «اصلاح ِدرون زا» است که خود ناشی از امیدواری زیاد یا عجله برای ایجاد تغییر بودهاست که لاجرم سرکوب شده و سرخوردگی به بار آورده.
(و البته باید از جاسم پرسید که چه شد که به اینجا رسیدهایم؟ اگر ما سرخورده نشدیم، از این باب بود که عجله نداشتیم و از اول به تغییر دل نبسته بودیم، وگرنه در ناامیدی از اصلاح درونزا -با این کسان که بر مصدر امرند-، با این دوستان شریکیم!)
من از برخی از اینها شنیدهام که بعضا -با قلب صاف و خیال خام- خیلی صریح میگویند:
« اشکال ندارد! غرب بیاید جمهوری اسلامی را سرنگون کند، هر قدر هم خسارت وارد شد، مهم نیست! بعدا آن قدر پتانسیل داریم و جوان و نیروی انسانی و ثروت و … که کشور را ظرف 5-7 سال خواهیم ساخت!»
به قول آن رفیقمان که سطل ماست به دست کنار ساحل ایستاده بود: «اگه بشه چی میشه!»
هزار البته که بنده روش ادارهی کشور را -به هماین سهم ناچیز خودم- نمیپسندم ولی این نقدهای مشفقانهی ما با این دست کلام کودکانه که بسیار خطرناک است و در عین حال پتانسیل زیادی برای فراگیر شدن دارد؛ تفاوت بسیار دارد.
ساده لوحی است که گمان ببریم نصیب این ملت از دست غرب -پس از این همه سال معارضه، پس از هزینههای نظامی گزاف برای اشغال و …- عصارهی فضایل و بهترین فرزندان و نخبگان این ملت خواهند بود.
ساده دل اند کسانی که فکر میکنند غرب میآید دمار از گردهی جمهوری اسلامی میکشد و راستهاش را از فیله (مغز ِلطیف ِراسته) سوا میکند، و فیله را در پیاز میخواباند و خوب که نرم شد، کباب کرده و میگذارد دهن بنده و شما که به قاعدهی دموکراسی و بشردوستی و کرامت انسانی، بهترینها را -با همان استانداردهای غربی- انتخاب کنیم. و مثلا غرب میآید و یک اروپای ثانی، مجانا برای ملت شهید پرور ایجاد میکند و …!
اگر کار به جنگ سخت برسد، چون روز روشن است که نصیب این ملت حتی نخبگان اپوزیسیون و مخالف فعلی نخواهد بود. جریانهای اصیل دارای هویت (ملی-مذهبیها، میرحسین و کروبی و خاتمی و امثال تاجزاده و …) که هیچ، حتی کار به دست سازگارا ها و نوری زاده ها هم نخواهند داد.
به جبران سی و اندی سال معارضهی سخت جاسم با غرب، چنان بلایی به سر ایران بیاورند، که روزی صدبار آرزوی همین الفنون را بکنیم!
کاش شما هم بودید و خاطرات و نتایج تحقیقات این دوست فیلمساز ما را از اردوگاه اشرف و فضای داخلی سازمان مجاهدین خلق (منافقین) میشنیدید و تصویری از آن فضای به غایت وحشتناک و دیکتاتوری و شخص پرستی و …. که ایجاد کردهاند، به دست می آوردید، تا با من همرای شوید که استالین پیش این نسخهی وطنی(؟!)، باید لنگ پهن کند به قاعدهی ده جریب!
من چند بار و چند جا گفتهام که فقط «تصور» این که ممکن است اینها -مسعود که سقط شده؛ مریم رجوی و امثاله- یک روز به ایرانِ پس از جنگ برگردند و فقط به عنوان «یکی» از سران مخالف بخواهند دور ِمیزی بنشینند و درباره آیندهی ایران تصمیم بگیرند و سهمی داشته باشند -حتی مساوی با بقیه و جزئی- برای من و بسیاری چون من چندش آور است و ترساننده! چه رسد به این که بخواهند نقش پر رنگ تری را هم ایفا کنند و …
و این زنده نگه داشتن اینها و مساعدت کردن به اینها و … توسط غرب، اگر برای چنین روزی نیست، پس برای چه روزی است؟
و ترس من از تجزیه ایران است پس از جنگ؛ و ترس من از حاکم شدن دیکتاتورهای کوچک سیاه (امثال رجوی و …) در این مملکت پس از جمهوری اسلامی است؛ که تصورش هم «شُکر بر جمهوری اسلامی فعلی» را واجب میکند!
(البته باید دانست که تجزیه ایران، کار ساده ای نیست. در عراق و افغانستان که ملی گرایی این قدر رواج ندارد و هویت ملی -این طور که برای ایرانیان، ولو در اقوام مختلف تعریف شده- تعریف شده نبود؛ این اتفاق نیفتاد. گرچه ظاهرا طرف غربی هم دنبالش نبود)
***
مملکت را به سادهلوحی و بیمسئولیتی و ندانم کاری شاید بتوان ساده از دست داد، ولی به هزار جهد و جانفشانی بازش پس نتوان گرفت!
همین!