با لویاتان چه کنیم؟
ظاهرا اول بار، دولت (و حاکمیت) را هابز تشبیه کرده است به لویاتان+ (غول عظیم الجثه دریاها که نظیری ندارد).
و این تشبیهی است که نه فقط برای اهل فن که برای عام مردم نیز ملموس است و قابل درک -بلکه بدیهی-.
این که چه کسی برگردهی این غول سوار است، چیز زیادی از غول بودنش کم نمیکند. اصولا جناب غول، تبعیت کردنش از آن که بر گردهاش سوار است، خیلی صد درصدی نیست و ملاحظه کردنش مر دیگران -و ضعیفان- را نیز.
و ما در وبلاگ مرحوم قبلی، نشانههایی آوردیم که اگر «سلیمان نبی» هم باشی، ممکن است لشکریانت ظلم کنند و اصلا متوجه هم نشوی.
به هر حال، این غول گاهی سرحال است و سرچنگ و مراقب و محتاط. لذا کاری به کار خلق الله ندارد.
اما و صد اما … عصبانیتش که هیچ؛ گاهی بیدقتیاش هم باعث میشود بسیاری از مردم عادی و مورچگان را -که ما باشیم- زیر دست و پای خودش و لشکریانش له کند و اصلا ککاش هم نگزد و متوجه هم نشود (سوره ی نمل آیه 18+).
این است که شما نگاه میکنید به سیاست نامههایی که علمای ما در قرون قدیم نوشتهاند، سرشار است از این نهیب و اندرز و نصیحت و خواهش از شاهان که با مردم خوب تا کنند و مهربان باشند و بسیار صبور باشند و مدام بازرسی و سرکشی مخفیانه بکنند و مخفیانه بروند در میان مردم و …. تا یک وقت نکند در اثر عصبانیت (ظلم به تقصیر) یا بیدقتی(ظلم به قصور)، بیگناهان زیر دست و پای حکومت شان له شده باشند و یا مجرمین به عذابی فراتر از آن چه حق شان است گرفتار آیند و …
*
دو سه تعبیر از سید جواد طباطبایی شنیدهام در سادهسازی و تشبیهاتی که در بیان این فقره -خصوصا از زبان بزرگان اندیشه سیاسی- که گفتم شاید برای شما جالب باشد. البته شاید عبارات بلکه مراد ایشان، اینها نبوده باشد ولی برداشت من اینها بود:
یکی این که این غول را باید در زنجیر کرد تا قدرت بیپایانش مهار شود و نتواند هر کار که بخواهد بکند (جلوگیری و مهار انرژی منفی).
یکی این که این غول را باید افسار زد تا بتوانیم آن قدرت عظیم را هدایت کنیم در جهت مثبت (استفاده از قدرت در مسیر مثبت)
و یکی این که جامعه باید خنجری پنهان داشته باشد برای روز مبادا که اگر این غول زنجیرهایش پاره شد و افسارش گسیخت (که در دولت مطلقه، چون این است)، چیزی در دست داشته باشد برای دفاع از خود.
که زنجیر، «جامعهی مدنی» است و آن افسار «قانون» است و آن خنجر ِمخفی برای روز مبادا: «آزادی».
(شرح و بیان و تفصیلش هم در این پست کوتاه نمی گنجد. اگر درست یادم مانده باشد، اولی(زنجیر) را به عنوان یکی از بحث های «هگل» و آخری(خنجر) را برداشتی از بحث های «هابز» که توسط «اسپینوزا» طرح شده، مطرح کرد. وسطی را یادم نیست پای چه کسی وسط بود!)
ملتی که غفلت کند از مهار این غول، تنها به سبب اطمینانی که –ولو به درستی– دارد به اشخاصی که بر گردهی غول سوارند، و فراغت بال به او بدهد که هر چه خواست بکند و چیزی برای روز مبادای خود نگاه ندارد، روزی متوجه اشتباه خود میشود که بسیار دیر است. بسیار دیر.
دور باد.