عرصه ی سیمرغ!
اعتراضات/انتقادات اخیر امثال احمد خاتمی و علم الهدی (مشهد) به/از هاشمی برایش تاج افتخار نباشد، گزندی به او و منطق روشناش -که به راستی میراث دار مکتب عرفی مرحوم امام در سیاست است در میان سیاسیون امروز- نتواند رسانید!
منظورم از گزند نرسیدن، همانا گزند به منطق و بیان و در عالم عقل است.
ورنه در عالم عمل، -بلا تشبیه، بلاتشبیه- سر حسین را با فتوای شریح قاضی هم میشود برید. به عبارتی ممکن است در عمل «زور ِنطق» اینها امروز به اقتضای حمایت قدرت و … زیاد باشد و برسد ولی «زور ِمنطق» است که برای اهل فن و «تاریخ» مهم است.
وانگهی، حق انتقاد و بررسی و رد کردن یا بسط دادن و … نظرات هر کسی، برای هر کس دیگری محفوظ است. میماند این که چقدر آن نقد و بررسی مایهی علمی و تجربی و کارشناسی داشته باشد که بشود بهش اعتنا کرد.
کودک 7 ساله هم حرف حساب بزند، حرف ناحساب مرد 70 ساله را میزند زمین؛ بیبرو برگرد.
پس معلوم باشد که ما منطق و عقل را اصل میشمریم و همیشه هم اصل است که فرموده اند اول «ما قال» را بنگرید نه «من قال» را.
ولی در قیاس دو سخن که از حیث منطق مشکل حادی ندارند و قابل دفاع هستند، باید تجربه و صلاحیت را هم در نظر داشت و به «من قال» هم در مراحل بعدی توجه داشت.
در این میان، گاهی هست که یک حرف، برآمده از تجربه است و شان و جایگاه گوینده، صلاحیت تبیین و توصیه به او میدهد.
به عبارتی گاهی یک کلام، بخشی از اعتبار و منطقی بودن خود را از تجربه و صلاحیت و جایگاه گویندهاش میگیرد خصوصا درباره موضوعات عملی/اتخاذ سیاست و تصمیم و …
آدم عاقل، هنگام انتخاب میان چند توصیه، این نکته را باید در نظر بگیرد که توصیه کننده واجد چه صلاحیتها و تجربهها و سوابقی است.
فرض کنید که با همسایه مشکلی پیش آمده. پسر خردسال با نشان دادن تفنگ پلاستیکی اش، و با تنبان آویزان اش، خیلی حماسی میگوید: «بزنیم همه شونو بکشیم! کیو! کیو!». پسر نوجوان با رگ غیرت برآمده، میگوید «محال است که با آنها کنار بیایم! ما باید پدر اینها را در بیاوریم! باید گوشمالی بدهیمشان و از توهم درشان بیاوریم و …» و خلاصه در پی ارضای غرور جوانی و تخلیهی انرژی خودش است! پدر است که نگران خانواده است و رفتاری مسئولانهتر دارد، با خودش به «هزینههای عینی» و «منافع ناموجود» این دعوا میاندیشد و لاجرم در پی دفع شر و حفاظت از خانواده و … خواهد بود.
*
خلاصه این که، ما منطق را اصل میدانیم (که اتفاقا منطق معقول و قابل دفاع هاشمی، غلبهی فاحشی بر این یاوههای حماسی ظاهرا ایدئولوژیک -که در همان هم ضعیف اند!- آقایان دارد) و علاوه بر آن، در برخی فقرات که ملاحظه کردن ِتجربه و … هم عقلانی است، میبینیم که اینها در آن حدی از تجربه نیستند که اتکای به حرف اینها کردن و حرف مجربترها را -که مورد اعتماد عمیق مرحوم امام هم بودهاند- زمین گذاشتن، عاقلانه باشد.
می خواهم بگویم، گاهی پیش می آید که مجربها حرفی میزنند که از لحاظ منطق چند قدم سست تر و ضعیف تر از منطق بیتجربههاست. آدم باز هم به تردید میافتد که نکند آن فرد با تجربه -به رغم این که منطقش سست تر است-، یک چیزی در خشت خام دیده که ما نمیبینیم و … باز هم آدم احتیاط می کند.
چه رسد به آن که حرف پیر با تجربه، در منطق هم جلوتر باشد از حرف بیتجربهها.
*
امثال علم الهدی و خاتمی و صدیقی و … در عالم سیاست، یک تنبان آویزان بیشتر ندارند و آن هم هدیهی حضرت آقاست. یعنی حضرت آقا تنبان اهدایی را پس بگیرد، اینها باید بروند خانهشان بنشینند و بیرون نیایند!
همآوردی با منطقی بدین روشنی و صاحب نطقی بدین پایه از صلاحیت، کار این کودکان نتواند بودن!