«جمهوریها و کشورهای پادشاهی که میخواهند از فساد برکنار بمانند، باید رسوم و آداب دینی را پاک نگاه دارند و همیشه محترم بشمارند. زیرا که بدترین نشانهی سقوط و تباهی یک کشور، بیحرمتی به تشریفات دینی است.
این مطلب را هنگامی نیک در مییابیم که توجه کنیم که دین ِمردمان یک کشور، بر چه پایهای مبتنی است. ماهیت هر دینی بر اصلی اساسی استوار است.
مشرکان را اعتقاد بر این بود که خدایانی که نیک بختی و شوربختی آدمیان را پیشگویی میکنند، آن قدرت را دارند که ایشان را نیکبخت یا بدبخت کنند. و پرستشگاهها و قربانیها و دستههای عبادت و دعا و سایر تشریفات دینی که برای تعظیم خدایان انجام میشد، ریشه در این اعتقاد داشت.
مردمان همیشه اوراکل دلوس و پرستشگاه ژوپیتر، آمون و دیگر اوراکل ها را به چشم اعجاب و احترام می نگریستند.
ولی بعدها چون سخنگویان اوراکلها (معبدهای بزرگ) شروع کردند به این که از زبان خدا، موافق میل قدرتمندان سخن بگویند و مردمان به این نیرنگ پی بردند؛ دین داری از میان برخاست و همه چیز رو به آشفتگی نهاد!
از این رو زمامداران جمهوریها و دولتهای پادشاهی باید از پایههای دین مردمان کشور خود پاسداری کنند؛ زیرا تنها از این طریق می توانند مردمان را در حال خداترسی و اتحاد نگاه دارند و باید همهی عوامل سودمند برای دین را –حتی اگر به درستی به آنها معتقد نباشند– تقویت کنند!
**
…
***
اگر سران کلیسا، دین مسیح را بدان سان که بنیانگذارش تاسیس کرده است نگاه داشته و از آن پاسداری کرده بودند، کشورهای مسیحی به مراتب متحدتر و نیکبختتر از آن میبودند که اکنون هستند. ولی امروز دین مسیح به قدری ناتوان و تباه شده است که اقوامی که به کلیسای مسیحی نزدیکتر از دیگران اند، بیدینتر از دیگران شدهاند. کسی که پایههای دین مسیح را به روشنی بشناسد و ببیند که اخلاق و رسوم امروزی چقدر از آن دور شده است، یقین خواهد کرد که زوال اقوام مسیحی یا روز مجازاتشان نزدیک است.
……
چون امروز بعضی کسان بر این عقیده اند که سلامت و پیشرفت امور ایتالیا را باید از کلیسای رم چشم داشت، میخواهم ایرادهایی که بر این عقیده دارم و خصوصا دو ایراد اساسی غیرقابل تردید را بگویم.
ایراد نخست این است که دربار پاپ، دین را در ایتالیا به چنان تباهی کشانده است که خداترسی از ایتالیا رخت بربسته است و هیچ تردیدی نیست که این وضع، بینظمی و نادرستی بیپایان به دنبال میآورد.
زیرا همانگونه که در آنجا که دین زنده است، همهی نیکوییها را میتوان انتظار داشت؛ جامعهی عاری از دین نیز خلاف آن است.
پس بیدینی و فساد ما ما ایتالیاییان از کلیسا و کشیشان است. (!)
ولی ما موهبتی از این بزرگتر و مهمتر از این هم از کلیسا داریم. موهبتی که علت دوم سقوط و تباهی ماست.
و آن موهبت این است که کلیسا کشور ما را در حال تجزیه و نفاق نگاه داشته است و میدارد. واقعیت این است که هیچ کشوری از اتحاد و سعادت برخوردار نمیشود مگر آن که مانند اسپانیا یا فرانسه، به صورت یکپارچه زیر لوای دولتی جمهوری یا پادشاهی به سر ببرد.
…..
کلیسا چون خود قادر نیست بر ایتالیا تسلط بیابد و در عین حال سلطهی هیچ قدرت دیگری را هم بر نمیتابد، سبب شده است که ایتالیا نتواند زیر لوای نیرویی واحد قرار گیرد.
در هر گوشه، قدرتمندی دیگر حکومت میکند. این وضع چنان نفاق و گسستگی و ناتوانی به بار آورده که ایتالیا نه تنها پایمال بربرهای مقتدر که طعمهی هر مهاجمی گردیدهاست. و ایتالیائیان این سیه روزی را مدیون کلیسا هستند.
…
اگر کسی بخواهد این حقیقت را به تجربه دریابد، باید این قدرت را داشته باشد که دربار پاپ را با تمامی اقتدار و مرجعیتی که در ایتالیا دارد، به سوییس منتقل کند. یعنی به سرزمین یگانه قومی که هنوز چه از حیث دینداری و چه از حیث سازمان لشکری، موافق رسوم و قواعد زندگی میکنند. چنان کسی زود درخواهد یافت که فساد دربار پاپ در اندک مدتی سویس را بدتر و سریعتر از هر بلای دیگری به خاک سیاه خواهد نشاند!
»
*
خداییش ماکیاولی، آدم بامزه ای بوده است!
گفتارها، نیکولو ماکیاولی / ترجمه محمد حسن لطیفی، انتشارات خوارزمی 1377
کتاب1.فصل 12 صص 75-77