این نوشته را دوستی ارسال کرده که سالهایی در غرب گذراندهاست و از من خواسته ذیل نام "شکاک" در بلاگ منتشرش کنم و من نیز بدون دست بردن در متن(به جز چند نقطه و ویرگول و …)، منتشرش میکنم. متن زیر، لاجرم محدود به دانسته ها و تجربیات نویسنده است و ایشان نیز بیش از این داعیه ندارد. با تشکر از ایشان.
××××
اخلاق در غرب
معرفی:
بعد از مطلب محسن در مورد لزوم نگاه کردن واقع گرایانه به جامعه غربی، وسوسه شدم که فکر کنم که در این چند سالی که در غرب بودم، چه چیزهایی در مورد جامعهی غربی آموختهام. خیلی چیزها یاد گرفتم ولی لزوما تمامش مربوط به این بلاگ و بحث محسن نمیشود و مقداری هم قابل تعمیم نیست. سعی میکنم چند مورد مرتبط و قابل تعمیم را برای خوانندگان محسن بنویسم.
مقدمه اول:
تقریبا برای همهی ما منظور از کلمه «غرب» روشن است. تا قبل از آمدن به آمریکای شمالی من غرب را شامل بر اروپای غربی آمریکا و کانادا و استرالیا میدونستم. خیلی زود متوجه شدم که ساکنان آمریکای شمالی غرب رو در معنای محدودتری که فقط شامل کانادا و ایالات متحده آمریکا میشه به کار میبرند و اون رو در مقابل اروپا قرار میدهند. در واقع خیلی از ساکنین آمریکای شمالی غرب رو به معنی دنیای جدید غربی در نظر میگیرند.
مطالب من هم بر مبنای مشاهدات من در طول اقامت دو ساله در شرق کانادا و چهار ساله در کالیفرنیا خواهد بود و قصد تعمیم دادن به اروپا را ندارم. هر دوی این کشورها بسیار بزرگند و تنوع فرهنگی بالایی دارند به خصوص ایالات متحده. بنابراین تعمیم مشاهدات به کل این دو کشور هم کار آسانی نیست.
مقدمه دوم:
احتمالا در مباحث تخصصی «اخلاق» تعاریف مبسوطی دارد. در این مطلب مراد از اخلاق همان مفهومی است که به ذهن هر انسان عادی در کوچه و خیابان میرسد. به عنوان مثال، همان چیزی که دروغ و خیانت و فریب و دورویی را بد میشمارد و متضاد اینها را خوب.
روایت غالب در رسانههای ایران (چه مستقل و چه حکومتی) این است که یکی از نقاط ضعف و مشکلات تمدن غربی ضعف اخلاق است. این روایت، محصول انقلاب اسلامی یا پدیدهای مدرن نیست. به وضوح میدیدیم و میبینم که نسل والدین من و نسل قبل از آنها غرب را منشا بیاخلاقی میدانند. این دید در مورد شرق (مثلا چین یا ژاپن) وجود ندارد. بخشی از این طرز فکر درست و بخشی نادرست است.
به نظر من (و بدون ورود به مباحث تخصصی) بنیان جامعه غربی بر قانون است و قانون و اخلاق یکی نیستند. پس جامعهی مدرن غربی بر اخلاق بنا نشده.
قسمت دوم برداشت رایج در ایران، جامعه غربی را سرشار از ضداخلاقیات میداند. این قسمت نادرست است. بر اساس تجربه بیست و چند ساله در ایران و شش ساله در غرب، بدون هیچ شکی ادعا می کنم پایبندی شهروندان غربی به اخلاق بیش از ایرانیان است. میتوانید این مساله را از هر کسی که مدتی در غرب زندگی کرده، بپرسید. من این را هر روز در زندگی عادی مردم مشاهده میکنم اما برای کسانی که در غرب زندگی نکردهاند هم راههایی برای رسیدن به این نتیجه هست.
مساله ملموس اول، سادگی و شفافیت شهروند غربی است. پیشفرض تمام مکالمات عادی و روزمره در جامعه غربی، راستگویی گوینده است. حتما بارها از دوستان لطیفههایی در مورد زودباوری و ساده لوحی غربیها شنیدهاید. علت آن است که در این جامعه برای موفقیت و حیات نیازی به تشکیک در سخن همه نیست. (جالب است که همین مردم به اقشار خاصی مانند سیاستمداران بسیار بدبین هستند).
مثال ملموس دوم، اخلاق کاری است. فقط با مقایسه کیفیت محصولات غربی و ایرانی تفاوت در میزان پایبندی صاحب کار به اخلاق حرفه ای روشن است. عده ای عامل اختلاف کیفیت را رقابت شدید در غرب میدونند. رقابت بیتاثیر نیست اما در بسیار موارد که رقابتی وجود ندارد دیدهام که این مردم به دلایل اخلاقی کاری را میکنند یا نمیکنند.
بنا بر این تصور ایرانیان در مورد بیاخلاقی غرب نادرست است اما ریشه این تصور خطا چیست؟
من جواب خوبی ندارم. تا مدتها عامل را تفاوت ساختار اخلاقی غربی در مورد امور شخصیه (مانند ارتباط قبل از ازدواج یا پوشش زنان) میدونستم. اما این دلیل کافی نیست و مثال نقض آن ساختار اخلاقی بسیار متفاوت مردمان ژاپن است ولی ما آنها را در کنار غربیان قرار نمیدهیم.
شفاف سازی: لطفا اگر برداشت شما از این نوشته این است که من ایرانیان را بیاخلاق میدانم دوباره بخوانیدش. تمام حرف این نوشته این است که اخلاق مداری در غرب بیش از کشور ماست.