«اصلاحات ارضی» و یا «انقلاب سفید» ِشاه مخلوع،
مواردی نبودند که پشتوانه تئوریک
و برنامه و هدف نداشته باشند.
هم فکر پشتش بود، هم تئوری، هم طرح، هم هدف های مثبت
و سازنده برای توسعه ی کشور.
یعنی بنشینی پای صحبت یک کسی که آگاهی اقتصادی از پس و پیش آن طرح داشته،
میتواند تا حدودی شما را -کمینه در کلیات طرح- نسبت به مثبت بودن آنها قانع کند.
-لااقل با دانش اقتصادی آن روزگار و نظریات توسعهی آن روز-
*
ولی به هزار دلیل
-یکیش سهل انگاری و در نظر نداشتن ملاحظات بومی-
هم آن اثرات مثبت ِ هدف گیری شدهی طرحها محقق نشد،
هم سیستم موجود با نظم و نسق چند صد سالهاش
-که اثربخش بود، هرچند کارآ نبود-
از هم پاشید.
و ای بسا ویرانی که به بار آورد از آبادی هدف گیری شده، بیشتر بود.
و امروز بنده و شما و پروفسور مجد و حتی مسعود بهنود هم در اینکه خروجی ِطرح، مطلوب نبوده،
با یکدیگر توافق داریم!
**
آیا تاریخ، به «نیت» نمره میدهد و بر اساس «اهداف ِبرنامهها» قضاوت میکند؛
یا بر اساس «خروجی برنامهها» و «عملکرد»؟
اقتصاد چه؟
به نیت های خیر نمره میدهد یا به خروجی های عینی؟
خودِ ما چه؟
از نیت خیر حسن آقا -که به قول خودش میخواسته نازمان کند- بیشتر خوشمان میآید،
یا
از سوزش آن سیلی که ناخواسته -به عوض نوازش- بر گوشمان نواخته، دردمان؟!