RSS

ائتلاف کورها

25 سپتامبر

یک چیزی را آدم در رسانه‌ها یا نویسندگان -موسوم به- سبز می‌بیند،
که چندان جالب نیست.

یک جورهایی تاسی به «٢٠:٣٠» و رسانه‌ی ضرغامی و رسانه‌های هم‌سوست.

آن‌ حضرات برای حمایت از حکومت،
مسیر انکار واقعیت را در پیش گرفته‌اند.

چشم‌شان نمی‌بیند.

اصلا انگار جمعیت معقول و منضبطی وجود نداشته و ندارد که طرفدار سبزها باشد.
هر چه هست، مشتی اراذل و اوباش و منافق و اغتشاش‌گر هستند.

پر رو – پر رو زل می‌زنند در چشم ملت و -مثلا- می‌گویند:

«منافقین و خانواده‌های وابسته را که با هم جمع بزنید، می‌شوند مثلا ٢٠٠ هزار نفر،
که دقیقا همان جمعیت روز ٢۵ خرداد هستند!»

هم جمعیت را تقلیل داده‌اند،‌ هم از مسیر انکار قدمی بیرون نگذاشته‌اند.

خوب -من و شما که می‌دانیم- این‌طوری نیست.

یعنی جمعیت بسیاری هستند که عاقل هم هستند،
حوصله‌ی هزینه‌های گزاف امنیتی و … دادن را هم ندارند. 
ولی اگر حکومتی آدم باشد و آدمانه از ایشان نظر بخواهد،
نظرشان با بسیاری از حضرات مخالف است.

خب البته این کور بودن رسانه‌ها‌ی ضرغامی و رفقا،
لج این طرفی‌ها را در می‌آورد.

می‌خواهند تلافی کنند،
این‌ها هم کوری می‌گیرند.

و تلاش می‌کنند جمعیت هوادار و حامی «دولت مستقر» را نبینند.

و چنان‌چه ضرغامی همه‌ی مخالفین را به اغتشاش‌گران و قرآن‌سوزان تقلیل می‌دهد،
این‌ها هم همه‌ی مخالفین را به ساندیس‌خور و اجیر حکومت و … تقلیل می‌دهند.

این را هم -من و شما می‌دانیم که- به واقع این طور نیست.

یعنی آن طرف هم دارای بدنه‌ی قوی و معقول اجتماعی است.
(حالا ممکن است نسبت تحصیل‌کرده‌ها و فرنگ رفته‌ها در یک سو، بیش‌تر باشد.)

این انکار کودکانه،
موجب می‌شود که همین دوستان
از جمعیت کثیر طرفداران «دولت مستقر» در راه‌پیمایی کذا،
یا نماز جمعه‌ی روز فلان،
متعجب شوند.
(و به تحلیل‌های تخیلی اتوبوسی/ساندیسی روی بیاورند)

برای امثال بنده که تعجب ندارد.

تردیدی ندارم که
آن سوی میدان نیز بدنه‌ی اجتماعی قوی دارد.

نه آن طرفی ها همه یک مشت بی‌دین قرآن‌سوز اغتشاش‌گرند،
نه این طرفی‌ها همه یک مشت ساندیس خور مزدور.
(این‌ها فحش‌هایی است که دو طرف ماجرا به یک‌دیگر می‌دهند)

نه لمپنیزم در انحصار الفنون و رفقا ‌است
-و چه بسیار سبزی که فرصت طلب و لمپن  باشد-
و نه فکر و منطق و مدنیت در انحصار حضرات سبز
-چه بسیار دانشگاهیان و اهل اندیشه که طرفدار الفنون (یا لااقل دولت مستقر) هستند-.

و به واقع افراد سالم و آرمان‌خواه و فداکار را در هر دو دسته می‌توان جست.

**

از همان اولش -به نظرم اولین سخنرانی بعد از انتخابات- آقای خامنه‌ای گفت
و دقیق هم گفت.
که این دولت مخالفینی داد که کم هم نیستند و در مخالفت‌شان جدی هم هستند.
و البته اکثریت هم نیستند.
(آمار رسمی، اکثریت بودن آرای الفنون و صحت انتخابات است)
قابل حذف کردن هم نیستند.
کاری هم نباید کرد جز مدارا.

****

حالا این نکته‌ی بدیهی را از آن جهت گفتم،
که گویی آهسته آهسته،
این توهم و تصور خودساخته را خیلی‌ها باورشان آمده.

 

صاحبان چنین تصورات خامی،
کشور را چه طور تصویر می‌کنند؟

آن طرف:

یک حاکمیت منتزع از مردم که مردم را اسیر خویش کرده
و مدام در حال جور ورزی به مردم است،
و یک حکومت نظامی استبدادی فاشیست تمامیت خواه بر سر کار است.
(چیزی شبیه به زگیل / چیزی شبیه به صدام)

و لذا با چنین تصور نادقیقی،
یک احتمال کودکانه و بلکه ابلهانه‌ی دیگر، می‌تواند صورت ِمنطقی پیدا بکند
و کسی جرات کند به زبانش بیاورد که
«یک نیروی نظامی خارجی هم ممکن است بتواند نقش یک منجی/جراح را ایفا کند!»
و مثلا با یک جراحی ساده و سرپایی،
بتواند این زگیل را از بدن جدا کند و بدن را مجددا تسلیم مغز کند!
و مردم هم برایش هورا بکشند.
(خواب شیرین جناب شتر)

حرف‌هایی که می‌شود گاهی از گوشه‌های دور شنید.

گوشه‌هایی که گاهی نزدیک گوش اسلحه‌سازانی است که پی دعوا می‌گردند.
اراذلی که سرشان برای جنگ درد می‌کند، ولو نامشروع و با چهره‌ای کریه باشد.

چه رسد به این‌که جنگی به راه بیندازند و قیافه‌ی قهرمانی هم بتوانند به خود بگیرند.

 

*

از این طرف هم از این دست ساده‌اندیشی ها کم نیست.

دست کم گرفتن مخالفین،
باعث می‌شود به خود جرات بدهید که هر کاری بکنید.

به خیال آن که پژواکی نخواهد یافت و صدایی برنخواهد خاست 
و چیزی تغییر نخواهد کرد؛ 
بزنید و بکوبید و دربند کشید و لغو مجوز و توقیف و فیلتر و پارازیت کنید،
مانور امنیت بگذارید و شهرها را قرق کنید،
تملق و چاپلوسی و مدح قدرت را سکه‌ی رایج کنید و …

در حالی که در پس ظلم و زورگویی،
تغییر چهره‌ی ظالم، تغییر ماهیت ظالم،
تغییر واقعیت و در نهایت تغییر موقعیت ظالم، نهفته است.
(چالش در مشروعیت/ تبدیل حاکمیت به زگیل)

ساده اندیشی و ندیدن بدنه‌ی اجتماعی مخالفین،
موجب می‌شود تصمیم گیری برای سرکوب قاطعانه‌ی رئوس، ساده شود.
به خیال آن‌که این درخت، ریشه در آب دارد و با تکانی در می‌آید.
حال آن‌که این‌طور نیست.

*

و این‌جاست که
دو دشمن -به ظاهر- آشتی ناپذیر،

-یعنی «سرکوب‌گر قهوه‌ای» و «سبز خودفروخته» –
یک‌دیگر را برادرانه در آغوش می‌گیرند،
و بلایی که نباید بر سر ملت می‌آورند!

*

مگر این‌که ساده اندیش و سهل انگار نباشیم.
و نگذاریم که کورها با یک‌دیگر ائتلاف کنند.

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 25 سپتامبر 2010 در Uncategorized

 

نظری داری؟