و لقد بلغنی اَنَّ الرجل منهم کان یَدخُلُ علی المراة المسلمه،
و به من خبر رسیده که مردی از لشکر شامیان، به خانهی زنی مسلمان
والاخری المُعاهَدَة،
فَیَنتَزِع ُحِجلَها، و قَلبها، و قلائدَها و رُعُثَها،
و زنی غیر مسلمان (که در پناه حکومت اسلام بوده) وارد شده
و خلخال-پایبند- و دستبند و گردنبند و گوشواره های آنها را به غارت برده
ما تمتنع منه الا بالاسترجاع و الاسترحام.
در حالی که هیچ چیزی جز گریه و التماس [و پناه بردن به خدا] -توسط این زن-
مانع او نشده است.
ثم انصرفوا وافرین. ما نال رجلا منهم کَلمٌ و لا اُریقَ لهم دمٌ.
پس با غنیمت بسیار، بازگشتهاند، بی آن که یک نفر از آنان زخمی بردارد
و یا قطرهی خونی از او ریخته شود.
فلو اَنَّ امراً مسلماً مات مِن بَعدِ هذا اَسَفا…. ما کان به مَلُوما
پس اگر مرد مسلمانی از افسوس این ماجرا دق بکند، …. بر او سرزنشی نیست.
بل کان به عندی جدیرا.
بلکه از نظر من، سزاوار است.
***
قربان کلام ات مولا.
سرباز معاویه، با زن یهودی این طور بد عمل کرده است و کسی جلودارش نبوده،
تو از غصه دق کردن را جایز دانسته ای.
ما چند بار دق کنیم؟
چند صد بار بمیریم؟
که نه عوامل حکومت جور، نه به نام معاویه،
که به نام جمهوری اسلامی، به نام اسلام و ولایت و امام زمان،
نه پیرزنی یهودی
که جوانان مسلمان را،
نه در وسط خیابان و در معرکه،
که در زندان و بازداشتگاه رسمی،
(که در کثیف ترین کشورهای دنیا هم، زندانی، تامین جانی دارد.
که حتی برخی -مثلا- از ترس مافیا، به زندان پناه میبرند که جانشان تامین باشد.)
نه توسط عوامل دشمن،
که توسط عوامل همین حکومت،
نه بیدرد و شکنجه و در اثر تصادف،
که در بدترین وضعیت ها و از روی تعمد،
به قتل رسانیده اند.
و جنازهشان را،
نه با احترام و عذرخواهی،
که با تحقیر و قلدری و اخذ وثیقه و تعهد مبنی بر عدم شکایت
و اظهار تشکر(!) و رضایت کامل از کشته شدن فرزند!،
بدون حق تدفین در بهشت زهرا،
بدون حق برگزاری مراسمات در مساجد و ….
به خانوادهشان تحویل میدهند.
**
مولا.
دق کردن از غصهی آن ماجرا، جایز و شایسته باشد،
ما چند هزار بار بمیریم از غصهی ماجراهای این روزگار؟
تو بگو، اگر سربازهای خودت با مردمت چنین میکردند، چه میکردی؟