ببینید،
شما میگوئید که ما شعار عدالت میدهیم؛
دانشجو را میگیرند،
اما آن کسى را که به عدالت صدمه زده، نمیگیرند.
قوهى قضائیه چنین، یا دستگاه مسئول چنان.
خوب، اینجا شما باید زرنگى کنید؛ یک لحظه از درخواست و مطالبهى عدالت کوتاهى نکنید؛
این شأن شماست.
…
شما زرنگىتان این باشد:
گفتمان عدالت خواهى را فریاد کنید؛ اما انتقاد شخصى و مصداقسازى نکنید.
…
وقتى شما روى شخص و مصداق تکیه میکنید،
هم احتمال اشتباه هست،
هم وسیلهاى به دست میدهید براى اینکه آن زرنگ قانوندانِ قانون شکن
– که من گفتهام قانوندانهاى قانون شکن خطرناکند –
بتواند علیه شما استفاده کند.
شما از دادستان چه گلهاى میتوانید بکنید؟
اگر یک نفرى بهعنوان مفترى یک شخصى را معرفى کند و بگوید آقا او این افتراء را به من زده.
خوب، شأن آن قاضى این نیست که برود دنبال ماهیت قضیه.
اگر این افتراء گفته شده باشد، زده شده باشد،
مادهى قانونى آن قاضى را ملزم به انجام یک کارى میکند؛
لذا نمیتوانیم از او گله کنیم.
شما زرنگى کنید، شما اسم نیاورید، شما روى مصداق تکیه نکنید؛
شما پرچم را بلند کنید.
وقتى پرچم را بلند کردید، آن کسى که مجرى است،
آن کسى که در محیط اجراء میخواهد کار انجام دهد،
همه حساب کار خودشان را میکنند.
بیانات رهبری در جمع دانشگاهیان شیراز (شنبه، ١۴اردیبهشت ٨٧)+
***
سخنان دکتر پالیزار در جمع دانشجویان همدان ( شنبه، ١۴ اردیبهشت ١٣٨٧ )،
شهری که قریب به دو دهه در چنبره اقتدار بلامنازع کانون و خانواده و فرد معینی بوده است،
بازتاب گسترده یافت.
….
بدون افشا و مبارزه با شبکههای مافیایی شکل گرفته در دو دهه اخیر، جنبش عدالتخواهی شیر بی یال و دم و اشکمی است که کانونهای فاسد زراندوز خواستار آناند. بدون مقابله با کانونهای مافیایی، جنبش عدالتخواهی حرکتی است «مهار شده» و «بی خطر» که چند صباحی دانشجویان و جوانان دلبسته به آرمانهای انقلاب را سرگرم میکند تا موج کنونی از سر بگذرد! برای مهار این جنبش و جلوگیری از ورود آن به «عرصههای ممنوعه» قطعاً تاکنون عوامل خود را به درون آن وارد کردهاند. جنبشی فاقد استراتژی روشن و شناخت اولویتها، که به دنبال موجهای جنجالی، ولی مقطعی و زودگذر، و سرابهای بیحاصل به هر سو کشیده شود، قطعاً محکوم به شکست است.
وبلاگ عبدالله شهبازی – جنبشی که ناگزیر بود – (دوشنبه، 18 خرداد 1387)+
***
بنده این جا را با فرمایش شهبازی عزیز موافق نبوده ام.
***
حاشیه:
نمی دانم دقت کردید یا نه.
تا وقتی شهبازی اسم از پالیزدار نیاورده بود، اصلا خبری از این ماجرا نبود.
به وضوح معلوم است که پالیزدار پس از مطرح شدن توسط شهبازی
به رسانه ها راه یافت.
و این جایگاه خاص شهبازی را به خوبی نشان می دهد.
و این باعث خوشحالی است.
***
هر چند افشا گامی است در راستای شفاف سازی،
اما روش افشا نیز بسیار مهم است و در شفاف کردن فضا موثر.
افشا در پی کشف است.
روش کشف اگر شفاف نباشد،
پس از افشا، شفافیتِ با نفوذی شکل نخواهد گرفت.
علاوه بر آن،
روش افشای فله ای، روشی است به نفع مفسدین.
چون در قیل و قالی که درست می شود، حقیقت گم می شود.
اب گل آلود می شود.
و همان طور که رهبری هم اشاره کرده،
باعث می شود قانون شکن قانون دان بهترین استفاده را ببرد.
جامعه هم از عدالتخواهی اصیل محروم بماند.
و من در عجبم.
از روز اول هم در عجب بودم که چرا شهبازی از این آقا (=پالیزدار) حمایت کرد.
یا لااقل به بخشی از مطالب او، به عنون مطالب درست، اشاره کرد.
شان و کلاس و لحن و روش شهبازی، زمین تا آسمان با این آقا فرق دارد.
نتیجه ی این حمایت، این شد که شهبازی را هم بستند به این جوجه!
در حالی که روش علمی و مستند و شفاف و … شهبازی کجا و
این آقا -که معلوم نیست تا دیروز کجا بوده- کجا؟
آمدند در رسانه ها نوشتند که شهبازی،
یک سری حرف ها شبیه پالیزدار زده است!
یک کسی است شبیه پالیزدار !
(دور از جانش!)
من حتی به شوخی (و نه صرفا شوخی) به دوستی می گفتم که
شاید این ها، پالیزدار را انداخته اند وسط که شهبازی را به ش بچسبانند
و -باز دور از جانش – قال این یکی را بکنند.
چون پالیزدار (با این روش کودکانه اش) که چیزی نبود. عددی نبود.
صدها از این آدم ها آمده اند و رفته اند.
نه خودش معلوم است از کجا آمده و نه حرف هایش.
نه از سوادش اطلاعی در دست است نه از سوابق و اطلاعاتش.
اصلا معلوم نیست این آدم به درد جمهوری اسلامی می خورده یا نه. ارزشش چقدر بوده.
اصلا اگر شهبازی به ش اشاره نمی کرد،
حرف هایش همان جاها که زده شده بود،
دفن شده بود و رفته بود پی کارش.
این وسط، اگر بتوانند شهبازی را به این آقا بچسبانند،
و در شلوغی های پس از افشاگری های ایضایی،
این آدم دانشمند مطلع و روشمند و تاریخ دان را از ما بگیرند،
برد بسیار بزرگی کرده اند.
به یک جوجه نارنجک ببندند و بچسبانندش به شهبازی
(و سایر عدالتخواهان آگاه و صاحب روش)
و …
پالیزدار انتحار سیاسی کرده است. قبول.
اما کاش شهبازی حواس اش جمع تر می بود.
شاید هم ملاحظات دیگری در کار است.
شاید آرمانخواهی شتابنده ی شهبازی بر وی غلبه کرده است٬
و از این محمل برای انتشار آن چه سال ها آرزوی گفتن اش را داشته، بهره برده است.
به هر روی بنده در مقام قضاوت بر شهبازی نیستم.
من در این میان، تنها نگران حال اویم.